- پلکی
- قسمی نان قندی
معنی پلکی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پالکی
کجاوه بدون سقف
عفت، پاکیزگی
مجعد بودن جعودت. قسمی مروارید
سست وضعیف، بی دوام
بلغور و نیم کوفته گندم و جو و هر چیز دیگر
رقص بوهمی معمول در فرانسه
خرمهره پلژی خرز
خرمهره پلژی خرز
زخم نیزه، کار راست
هر چیز پوک و بسیار سبک
پول دوست، رشوه گیر، رشوه خوار
خرمهره، نوعی مهرۀ درشت و بی ارزش، به رنگ سفید یا آبی که بر گردن اسب و خر می بندند، نوعی بوق کوچک از جنس صدف
مربوط به فلک، سماوی، منجم، ستاره شناس
کار عبث و بیهوده، سخنی که حقیقت نداشته باشد، دروغین، بدون دلیل جدّی، از روی تفنن مثلاً او هر روز الکی به پارک می رفت
پاک بودن، پاکیزگی، برای مثال شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند (دقیقی - ۹۷) ، کنایه از پاکدامنی، عفت، استره، تیغ سرتراشی، چاقوی کوچکی که هنگام حجامت و خون گرفتن پوست بدن را با آن خراش می دهند
آسمانی، سماوی
از روی حقه و مکر: (کلکی است)، شخص هرزه. منسوب به کلک
ملکی در فارسی: فرشتگی هیری کشوری منسوب به ملک یا معاملات ملکی. داد و ستدهای مربوط به زمینهای مزروعی و غیر آن، زمین و ملک متعلق باشخاص: (زمینی بمساحت... ملکی آقای... { منسوب به ملک کشوری مملکتی ولایتی
وضع یا کیفیت پاک بودن
بسیار سست و ضعیف، سخت بی دوام
نوعی آب نبات شبیه پولک
پول دوست، آن که رشوه پذیرد
دو صندق چوبی روباز که سابقاً به دو پهلوی اسب یا قاطر می بستند و دو تن مسافر در آن می نشستند، کجاوۀ بی سقف
نوعی گیوه که رویۀ آن بلندتر از گیوه های معمولی است و پشت پاشنۀ آن را نیز چرم می دوزند، مربوط به سلطنت، پادشاهی، (صفت نسبی، منسوب به ملکشاه سلجوقی) مربوط به ملکشاه مثلاً تقویم ملکی
پالکی، دو صندق چوبی روباز که سابقاً به دو پهلوی اسب یا قاطر می بستند و دو تن مسافر در آن می نشستند، کجاوۀ بی سقف
خرمهره، نوعی مهرۀ درشت و بی ارزش، به رنگ سفید یا آبی که بر گردن اسب و خر می بندند
Pureness, Purity
Billowy