جدول جو
جدول جو

معنی پلورود - جستجوی لغت در جدول جو

پلورود
(پُ)
رودی در دومیلی دوست کوه که از سمام کوه سرچشمه میگیرد. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 18)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پدرود
تصویر پدرود
وداع، خداحافظی، برای مثال به پدرود کردن رخ هر کسی / ببوسید با آب مژگان بسی (فردوسی - لغت نامه - پدرود)، خوش، خوشحال، تندرست، برای مثال تو پدرود باش ای جهان پهلوان / که بادی همه ساله پشت گوان (فردوسی۲ - ۲/۷۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلوتون
تصویر پلوتون
نهمین سیارۀ منظومۀ شمسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردرود
تصویر پردرود
پر دعا و ثنا
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی است. (از جغرافیای اقتصادی ایران تألیف کیهان ص 32)
لغت نامه دهخدا
قصبۀ مرکز دهستان اسالم بخش هشتپر شهرستان طوالش است، در 10 هزارگزی جنوب هشتپر، کنار راه شوسۀ انزلی به آستارا، در جلگۀ معتدل مرطوب واقع است و 812 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و از رود خانه ناو تأمین می شود، محصولش برنج، لبنیات، گیلاس و ابریشم و شغل اهالی زراعت است، راه ماشین رو دارد، محله های قندی جمعه، کریمه سرا، روحانی محله و شکرمحله جزو این قصبه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی است
لغت نامه دهخدا
(هَِ غَ رِ)
دهی است از بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین که 289 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، انگور، هلو و زردآلو، و کاردستی مردم چادرشب بافی و گیوه چینی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مَرْ وَ)
رود خانه مرغاب است و شهر مرو در کنار آن واقع شده است. (برهان) (آنندراج) (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(مَرْوْ)
شهری است (به خراسان) با نعمت و آبادان و بر دامن کوه نهاده است و میوۀ بسیار، و رود مرو بر کران او بگذرد. (حدود العالم). موضعی به خراسان میان بلخ و مرو، و در خلافت عثمان به دست احنف بن قیس فتح شد. (یادداشت مرحوم دهخدا). شهری است نزدیک به مروالشاهجان و بین آن دو پنج روز مسافت است، و آن بر نهری عظیم قرار دارد لذا آن را بدین نام خوانده اند. این شهر از مرو دیگر کوچکتر است و اهل خراسان آن را مرّوذ تلفظ می کنند و نسبت بدان مروروذی و مرّوذی است. (از معجم البلدان). و نام دیگر آن مرغاب است. (روضه الصفا ج 3 در فصل وفات مهلب بن ابی صفره). در شمال غرجستان است و میان آن و مرو شاهجان پنج منزل است و مروالروذ از مرو شاهجان کوچکتر است و رودی بزرگ بر آن گذرد، و پنج دیه از این ناحیت است. (یادداشت مرحوم دهخدا). مروالرود. مروالروذ. مرو روذ. مروذ:
ز دشت هری تا لب مرورود
سپه بود آکنده چون تار و پود.
فردوسی.
سوی طالقان آمد و مرورود
سپهرش همی داد گفتی درود.
فردوسی.
سوی طالقان آمد و مرورود
جهان پرشد از نالۀ نای و رود.
فردوسی.
در ربیعالاّخر سنۀ سبع و ثلاثین و اربعمائه که امیر خراسان ابوسلیمان جغری بیک داود بن میکال بن سلجوق بوداز مرو برفتم به شغل دیوانی و به پنج دیه مرو الرودفرود آمدم. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 1). شب به دیه بارباب بودم و از آنجا به راه سمنگان و طالقان به مروالرود شدم سپس به مرو رفتم و در آن شغل که به عهدۀ من بود معاف خواستم. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 3).
ز ناگاه در مرورودش بکشت
از آن پس که شد روزگارش درشت.
حکیم زجاجی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی به چهار فرسنگی مروالرود، (نزههالقلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 179)
لغت نامه دهخدا
یا دیاله یا سیروان رود، این رود ازجبال مغرب اسدآباد (سر راه همدان به کرمانشاهان) سرچشمه میگیرد و از سرحد ایران و عراق میگذرد و به روددجله می پیوندد و یکی از شعب مهم آن آب حلوان است
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش کامیاران، همچنین نام روخانه ای است که در این دهستان جاری است، این دهستان در شمال باختری واقع، محدود است از طرف شمال به دهستانهای حومه سنندج و ییلاق، از طرف جنوب باختر دهستان سوسور، از خاور دهستانهای کلیائی و ییلاق، منطقه ای است کوهستانی هوای آن سردسیر سالم آب اکثر قراء آن ازچشمه های مهم کوهستانی و قسمتی از رود خانه گاورود وامیرآباد تأمین میگردد، محصول عمده دهستان غلات، لبنیات است رود گاورود که شرح سرچشمۀ آن در بخش سنقرکلیائی داده شد از این دهستان گذشته در دهستان فقیه سلیمان حومه سنندج به رود خانه قشلاق ملحق میشود، رود خانه امیرآباد در قسمت شمالی دهستان از ارتفاعات بین دهستان ییلاق و این دهستان سرچشمه میگیرد و چند آبادی کنار خود را مشروب مینماید و در 4000گزی جنوب فقیه سلیمان به رود خانه گاورود ملحق میشود، کلیۀ قراء دهستان در طول دو درۀ گاورود و رود خانه امیرآباد واقع شده اند، راه شوسۀ کرمانشاه به سنندج از باختر دهستان میگذرد، راه آبادیهای دهستان عموماً مالرو میباشد، این دهستان از 38 آبادی تشکیل شده دارای 12 هزار تن است، مرکز دهستان ده امین آباد و قراء مهم آن بشرح زیر است: خامسان، موجش، رمشت، مارنج، کیله گلان، اشکفتان، گرگر، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
دهی است از دهستان ییلاقات دوهزار قصبۀ تنکابن. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 145)
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ مَ)
دهی است جزء دهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 68 هزارگزی شمال باختری سیردان و 3 هزارگزی راه عمومی. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر. دارای 212 تن سکنه است و زبان اهالی آن ترکی است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصولات آن عبارت از غلات وپنبه است. شغل اهالی زراعت است. دارای راه مالرو و صعب العبور می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان طرق رود است که در بخش نطنز شهرستان کاشان واقع است و 1730 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از بخش طالقان شهرستان تهران. در کوهستان واقع شده و سردسیر است و 173 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است ازدهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در23هزارگزی جنوب خوسف و 2هزارگزی خاور راه مالرو عمومی سرچاه، جلگه، گرمسیر، دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پْلو / پُ)
در اساطیر یونان رب النوع ثروت پسردمتر و ژاسیون یا پسر ایرن یعنی صلح. تمثال او را به شکل کودکی حامل مال یا بصورت پیرمردی کور، کیسه دردست تصویر میکردند
لغت نامه دهخدا
نام ده کوچکی دارای صد خانوار از توابع انارمرز در ساری مازندران، (سفرنامۀ رابینو ص 48 و 49 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(پْلو / پُ زِ وِ دِ)
کرسی بخش در ایالت فی نیستر در شهرستان مرله دارای 1881 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
خورندۀ پلو. تناول کننده پلو، کنایه از ثروتمند و توانگر
لغت نامه دهخدا
(وْ)
دهی است از دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان با 25 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پْلو / پِ اوکْ)
مرکز بخشی از ایالت کت دو نر در شهرستان سن بریوک دارای 3685 تن سکنه و راه آهن
لغت نامه دهخدا
(پُلْ)
نام رودی است در فارس که بجوار تخت جمشید گذرد. مهمترین واردات دریاچۀ بختگان رود کر یا کورش است که در قسمت سفلی، آن را بند امیر می نامند. سرچشمۀ اصلی این رود ازاوجان و خسرو شیرین و ابتدا به شمال غربی رفته و بعد به جنوب شرقی برگشته بنام کام فیروز موسوم می شود، شعبه دیگری موسوم به پلوار که سرچشمۀ آن از حوالی ده بید و از شمال به جنوب جاری و از مرغاب و سیوند میگذرد، در جنوب غربی خرابه های استخر به کام فیروز یا کر متصل شده از بند امیر گذشته از مغرب وارد بختگان میگردد. (جغرافیای طبیعی ایران تألیف کیهان ص 91)
لغت نامه دهخدا
در نسخه های نزهه القلوب بصورت فوق و بصورتهای ایجرود و انجرود و الخرود از توابع سجاس و سهرورد در عراق عجم آمده و ظاهراً ایجرود صحیح است و در فرهنگ جغرافیایی ایران نیز ایجرود است. رجوع به ایجرود شود
لغت نامه دهخدا
(پُ دُ)
پرثنا. پرستایش:
بشادی ز اسپان فرود آمدند
زبان و روان پردرود آمدند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلوخور
تصویر پلوخور
پلو خورنده تناول کننده پلو، ثروتمند توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردرود
تصویر پردرود
پر دعا و ثنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پد رود
تصویر پد رود
خداحافظی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرود
تصویر پدرود
ترک گفتن چیزی یا کسی را، خدا حافظی وداع بدرود: (از آن پس بپدرود با یکدگر بسی بوسه دادند بر چشم و سر) (فردوسی)، ترک متروک دور جدا: (مرا کردی چنان یکباره پدرود فکندن نام و ننگ خویش دررود) (ویس و رامین)، سلامت. یا پدرود بودن، خدا حافظی کردن، برای کسی سلامتی خواستن: (تو پدرود باش ای جهان پهلوان که جاوید بادی و روشن روان) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
پروردن تغذیه، در ترکیب بجای (پرورده) آید: سایه پرورد غم پرورد ناز پرورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلوتو
تصویر پلوتو
لاتینی ادر خدا: ایزد سپهر فرودین، نیتوم: گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
((پُ رُ))
نوعی فیلم و دوربین عکاسی که عکس را فوری ظاهر می کند (در اصل نام تجاری است)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پسورد
تصویر پسورد
گذرواژه
فرهنگ واژه فارسی سره
نام منطقه ای در نور و کجور
فرهنگ گویش مازندرانی