جدول جو
جدول جو

معنی پلواوک - جستجوی لغت در جدول جو

پلواوک
(پْلو / پِ اوکْ)
مرکز بخشی از ایالت کت دو نر در شهرستان سن بریوک دارای 3685 تن سکنه و راه آهن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پژواک
تصویر پژواک
(دخترانه و پسرانه)
صدایی که حاصل تکرارا صدا پس از برخورد به مانع وبازتاب آن است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پژواک
تصویر پژواک
صدا، انعکاس صوت در کوه یا زیر گنبد، آوازی که در کوه بپیچد، در علم فیزیک صدای حاصل از تکرار صوت به سبب انعکاس امواج صوتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلوتون
تصویر پلوتون
نهمین سیارۀ منظومۀ شمسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوپوک
تصویر پوپوک
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانه سر، شانه به سر، پوپ، مرغ سلیمان، پوپش، بوبک، کوکله، بدبدک، بوبو، پوپک، بوبویه، پوپو، بوبه، شانه سرک
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لِ اَوْ وَ)
امپراطور روسیه پسر کاترین دوم متولد در پطرسبورگ بسال 1754 میلادی وی از 1796 تا 1801 میلادی سلطنت کرد و بر اثر توطئۀ درباری کشته شد
پاپ از سال 757 تا 767 م
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ وی)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 42هزارگزی شمال باختری بیرجند واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 56 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پَرْ نَ)
سیاه گوش. برید. قره قولاخ. تفه. عناق الارض. غنجل. پروانه، پیشرو لشکر، حشره که گویند عاشق چراغ است و بعربی فراش گویند. رجوع به پروانک شود
لغت نامه دهخدا
(پْلو / پِ اِ)
مرکز بخشی از ایالت فی نیستر در شهرستان مرله نزدیک دریای مانش دارای 4002 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(پْلو / پُ)
در اساطیر یونان رب النوع ثروت پسردمتر و ژاسیون یا پسر ایرن یعنی صلح. تمثال او را به شکل کودکی حامل مال یا بصورت پیرمردی کور، کیسه دردست تصویر میکردند
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
خورندۀ پلو. تناول کننده پلو، کنایه از ثروتمند و توانگر
لغت نامه دهخدا
(پُ)
رودی در دومیلی دوست کوه که از سمام کوه سرچشمه میگیرد. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 18)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
نام ایالتی از ایالات روسیه محدود به ایالات چرنیکوف، کورسک، خارکف، یکاترنیوسلاو، و کیف. مساحت آن 49895 هزارگز مربع و اراضی آن عبارت است از جلگه های حاصلخیز پهناور و چراگاههای زیبا. و در این سرزمین اسب های بسیار بعمل می آورند. (قاموس الاعلام ترکی ذیل پولتاوه)
نام شهری در اوکرانی در مغرب خارکف و 1400هزارگزی جنوب شرقی لنین گراد. دارای نودودو هزار تن سکنه. شارل دوازدهم پادشاه سوئد بسال 1709م. در این محل از پطر کبیر شکست یافت. رجوع به پطر کبیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلواس
تصویر پلواس
فریب دادن بچاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوپوک
تصویر پوپوک
هدهد شانه سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولاو
تصویر پولاو
پلو پلاو: ای واقف حال رشته پولاو بشنو تو کمال رشته پولاو (بسحاق)
فرهنگ لغت هوشیار
جنسی است از پولاد گوهر دار آهن جوهردار جنسی است از آهن پولاد هندی بلارد بلالک، شمشیر تیغ جوهردار پرند، جوهر شمشیر جوهر تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
جنسی است از پولاد گوهر دار آهن جوهردار جنسی است از آهن پولاد هندی بلارد بلالک، شمشیر تیغ جوهردار پرند، جوهر شمشیر جوهر تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژواک
تصویر پژواک
انعکاس صوت در کوه صدا. توضیح این کلمه بصورت (بژوال) تصحیف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلوتو
تصویر پلوتو
لاتینی ادر خدا: ایزد سپهر فرودین، نیتوم: گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچواک
تصویر پچواک
مترجم، ترجمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروانک
تصویر پروانک
پروانه
فرهنگ لغت هوشیار
لواشی که از رب سطبر شده آلو و قیسی و امثال آن، آلو یا گوجه را پزند و پوست و هسته آنرا دور کنند و بقوام آرند و چون نان لواشی نازک کنند جهت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
بلندی اطراف زمینی را گویند که در میان آن زراعت کرده باشند و مزارعان بربالای آن آمد و شد کنند تا زراعت پایمال نگردد و آب در زمین بایستد بلندی گردا گرد زمین کاشته پلون مرز، پشتواره کامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلوخور
تصویر پلوخور
پلو خورنده تناول کننده پلو، ثروتمند توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلواس
تصویر پلواس
((پَ))
فریب دادن به چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
((پُ))
بلندی اطراف زمینی را گویند که در میان آن زراعت کرده باشند و مزارعان بر بالای آن آمد و شد کنند تا زراعت پایمال نگردد و آب در زمین بایستد، بلندی گرداگرد زمین کاشته، پلون، مرز، پشتواره کامل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاسک
تصویر پلاسک
((پَ سَ))
فلاکت، نکبت، بدبختی، تنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروانک
تصویر پروانک
((پَ نَ))
سیاه گوش، چاوشی، جانوری درنده شبیه شغال که به دنبال شیر حرکت می کند و بازمانده شکار آن را می خورد، پروانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژواک
تصویر پژواک
انعکاس
فرهنگ واژه فارسی سره
از انواع مرغابی
فرهنگ گویش مازندرانی
پهلوان پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
پرواری
فرهنگ گویش مازندرانی
شاخه های درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
غربال کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی