جدول جو
جدول جو

معنی پلواری - جستجوی لغت در جدول جو

پلواری
پرواری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پروانی
تصویر پروانی
در کشتی، فنی از کشتی که کشتی گیر گرد حریف بچرخد و ناگهان پای وی را بگیرد و او را از جا بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیواری
تصویر دیواری
مناسب یا مخصوص نصب به دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاداری
تصویر پاداری
پایداری، استقامت، پافشاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرواری
تصویر پرواری
گاو و گوسفند چاق، برای مثال اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی - ۶۰)، گوسفندی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود
فرهنگ فارسی عمید
(پَرْ)
فربه. فربی. فربه کرده. پروری. بشبیون. مسمّن (گوسفند و مانند آن). اکوله. علوفه. علیفه:
شهره مرغی بشهربند قفس
قفس آبنوس لیل و نهار
طیرانت چو دور فکرت من
بر ازین نه مقرنس دوّار
عهدنامۀ وفات زیر پر است
گنج نامۀ بقات در منقار
دانه از خوشۀ فلک خوردی
که بپروار رستی از تیمار
تشنه دارند مرغ پرواری
که چو سیراب گشت ماند از کار
تو ز آب حیات سیرابی
که چو ماهی در آبی از پروار.
خاقانی.
چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم پرور است
نیست از شفقت مگر پرواری او لاغر است.
شیخ عطار.
اسب لاغرمیان بکار آید
روز میدان نه گاو پرواری.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(پَرْ)
قضائی در ناحیت جنوب شرقی سنجاق سعرد از ولایت بتلیس حاوی سه ناحیه دشکوتان، زیرقی و دیرکول و مرکب است از 60 قریه. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(چِلْ)
پارچۀ پنبه ای سفیدآهارداری که از آن پیراهن و زیرجامه و دیگر جامه ها سازند. (از ناظم الاطباء). چلوار. (ناظم الاطباء). در تداول عامه، چلوار را گویند که پارچه ای نخی و سفیدرنگ و لطیف است و از آن برای دوختن پیراهن و جامه های زیرین و ملافه و روبالش و بسیاری لوازم دیگر در خانواده ها زیاد بکار برند. رجوع به چلوار و چلواربافی شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ)
دهی از دهستان فلارد است که در بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع است و 224 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حلوایی
تصویر حلوایی
حلوا پز حلوا فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهواری
تصویر رهواری
عمل راهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطواری
تصویر اطواری
لوس ننر شخصی که اطواردر میاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الداری
تصویر الداری
بویه فروش، کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکاری
تصویر پرکاری
حالت و چگونگی آنکه پرکار است مقابل کم کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوانی
تصویر حلوانی
حلوا فروش
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و چگونگی پربار پرمیوگیمقابل کم باری، پر شاری پر غشی مقابل کم باری
فرهنگ لغت هوشیار
فنی است از کشتی و آن عبارتست از گشتن گرد حریف و پایش را ناگهان برداشتن و از جا ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگاری
تصویر پرگاری
منسوب به پرگار فرجاری یا خط پرگاری. خط مستدیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاری
تصویر پالاری
ستون بزرگ شه تیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکاری
تصویر پاکاری
عمل پاکار، شغل و پیشه پاکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلاوری
تصویر دلاوری
دلیری شجاعت، جنگجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیواری
تصویر دیواری
منسوب به دیوار ساعت دیواری ساعتی که بدیوار نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلداری
تصویر دلداری
حالت و چگونگی دلدار، معشوقگی، معشوق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشواری
تصویر دشواری
سختی صعوبت اشکال دشوار خواری مقابل آسانی سهولت
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه پنبه یی سفید آهار داری که از آن پیراهن و زیر جامه و دیگر جامه ها سازند چلوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژواری
تصویر دژواری
سختی دشواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاداری
تصویر پاداری
استقامت پا برجایی، اعتبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغاری
تصویر بلغاری
منسوب به بلغار
فرهنگ لغت هوشیار
دورکی زمانیک منسوب به ادوار نوبتی. امری که نوبت به نوبت و دوره بدوره صورت میگیرد. یا جنون ادواری دیوانگیی که گاه بگاه و در دره های معین بروز میکند
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری که در جای مناسب نگاهدارند و علوفه خوب دهند تا فربه شود فربه کرده فربه پروری مسمن اکوله علوفه علیفه: (اسب لاغر میان بکار آید روز میدان نه گاو پرواری) (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرواری
تصویر پرواری
گوسفند یا گاو گوشتی و فربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دشواری
تصویر دشواری
مشکل، معضل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلاوری
تصویر دلاوری
شجاعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلداری
تصویر دلداری
تسلی، تسلیت
فرهنگ واژه فارسی سره
پروار چاق فربه حیوانی که آن را برای ذبح چاق کنند
فرهنگ گویش مازندرانی