جدول جو
جدول جو

معنی پلانار - جستجوی لغت در جدول جو

پلانار
(پْلا / پِ)
فرانسوا دو... نویسندۀ فرانسوی مؤلف نمایشنامه ها و قطعات اپرا کمیک. مولد وی در میلو بسال 1874 میلادی و وفات در 1853
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلاناز
تصویر طلاناز
(دخترانه)
طلا (عربی) + ناز (فارسی) زیبا چون طلا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پلاشان
تصویر پلاشان
(پسرانه)
بلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پلخدار
تصویر پلخدار
سپیدار، درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، چون تنه اش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانه ها و تیر و ستون چوبی به کار می رود
سفیدار، سفیددار، اسفیدار، تبریزی، پلت، سفیدپلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلانتر
تصویر کلانتر
بسیار باهوش و کاری، در امور نظامی رئیس کلانتری، در دورۀ صفویه تا اوایل قاجار، مسئول شهر یا محله که وظیفه اش جمع آوری مالیات و برقراری نظم و امنیت بود، رئیس و سرپرست یک صنف یا گروه
کلانتر محل: شخص فضول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلاکار
تصویر طلاکار
کسی که پیشه اش ساختن اشیای زرین، به کار بردن تارهای طلا در چیزی یا آب طلا دادن به چیزی است، آنچه نقش و نگارش از طلا باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاوار
تصویر پیاوار
فیاوار، شغل، کار، پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(پْلا / پِ تَ)
کریستف. نام فرانسوی صاحب چاپخانه که در حدود سال 1520م. در سن آوانتن (تور...) متولد شد ودر آنورس مستقر گشت و در حدود سال 1582 وفات کرد
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ کِ)
ربر. ترانه ساز فرانسوی. مولد او پاریس بسال 1848م. وی اپرتهائی ساخت و در سال 1903 وفات کرد
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ تِ)
فرانسیس. برادر گاستن پلانته، متولد در ارتز. وی در نواختن پیانو مهارت داشت. (1839-1943م.)
گاستن. طبیعی دان فرانسوی متولد در ارتز (1834- 1889م.). او اولین آکومولاتر را ساخت
لغت نامه دهخدا
(پَ)
سیزدهمین پادشاه از اشکانیان و پسر پلاش دوم. او در موقع وفات پدر به تخت سلطنت ایران جلوس کرد و 12 سال حکمرانی داشت. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
جنسی از خزندگان افیدین پرتروگلیف از تیره هیدرفینه مخصوص به اقیانوس هند و اقیانوس کبیر غربی
لغت نامه دهخدا
(پَ کِ)
یکی از قراء هزارجریب. (از سفرنامۀ رابینو ص 122)
لغت نامه دهخدا
(پَ خوَرْ / خُرْ)
این نام را در درۀ چالوس و در کرج و مرزهای فوقانی جنگلهای شمالی ایران و در اراضی خشک و کوهستانی و استپ های کرمانشاه و لرستان و شیراز بگونه ای از شونگ میدهند و آن نام را در درفک به زین دار و هفت کول دهند و در گیلان دقزدانه را پلاخور گویند (گااوبا). و نیز رجوع به زین دار و دقزدانه شود
لغت نامه دهخدا
نام آلان است، چون خزران نام خزر: و هرگز هیچکس در آن زمین (روس نرسیده مگر گشتاسف بفرمان پدرش لهراسف در آن وقت که کیخسرو او را بخزران و آلانان فرستاد. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
(بْلا / بِ)
ژان پیر (فرانسوا) (1735-1809م.). هوانورد فرانسوی که بنابر معروف چتر نجات را اختراع کرد (1785م.). نخستین پرواز هوایی بر روی دریای مانش را به اتفاق دکتر جان جفریز انجام داد. (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لا)
جمع واژۀ بلاّن. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بلان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلوط، و آن اسم مملکتی بود که اریوک بر آن حکمران بود (سفر پیدایش 4:1-9). لکن قول مرجح آنست که در بابل سفلی بر رود فرات درمیانۀ آور و ارک واقع بود و از مکتوباتی که از آنجا بدست آمده مستفاد میشود که از بابل قدیم تر میباشد لکن آخر بابل بر آن تفوق یافت. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ)
سفیدار. رجوع به سفیدارشود. و این نامی است که در طوالش به سفیدار دهند
لغت نامه دهخدا
(اَ)
الان. اران. سرزمین الان:
الانان و غز گشت پرداخته
شد آن پادشاهی همه تاخته.
فردوسی.
بخواند و بسی پندها دادشان
براه الانان فرستادشان.
فردوسی.
به ایرانیان گفت الانان و هند
شد از بیم شمشیر ما چون پرند.
فردوسی.
کشیدند لشکر بدشت نبرد
الانان و دریا پس پشت کرد.
فردوسی.
رجوع به الان و اران و آلان شود
لغت نامه دهخدا
شارل فرانسوا، مصنف سرودها و نمایشنامه ها و اپراها، مولد، کورویل در ناحیۀ اور و لوار بسال 1694م، 1084/ هجری قمری و وفات در سنۀ 1765م، 1178/ ههجری قمری
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رودی به ایتالیا در جلگۀ ’پو’ و آن از کوه رندینایا سرچشمه گیرد و از نزدیک مدن گذرد و به فینال رسد و از آنجا به دو شاخه منقسم شود شاخه ای متوجه جلگۀ پو گردد و شاخۀ دیگر بجانب فرّار جریان یابد و آن شاخه ای که در جلگۀ پو جاریست پریمار نام دارد. طول این رودخانه 170 هزارگز است و بعد از بن پرت در طول 50 هزارگز قابل کشتی رانی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلاکار
تصویر کلاکار
هنگامه ساز، جنگجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلانات
تصویر قلانات
رمه باژها بیگاری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاوار
تصویر پیاوار
صنعت هنر فیاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلخدار
تصویر پلخدار
سپیدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاخور
تصویر پلاخور
نام گونه های مختلف پیچ امین الدوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نار
تصویر پر نار
پر آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلانگر
تصویر جلانگر
قفل ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلازار
تصویر دلازار
آنچه موجب آزردن خاطر باشد، معشوق ستمگر، بیرحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پداندر
تصویر پداندر
شوی مادر ناپدری پدراندر. پدپود آتش گیرنده حراقه پد پده
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگتر قوم، بزرگ اندام تر، کسی که نظم و نسق شهر بدست او بود و کدخدا یان محله را تعیین و اداره میکرد (صفویه و قاجاریه)، یا کلانتر شهر. داروغه شهر. توضیح: وظیفه کلانتر تعیین کدخدا یان محلات و ریش سفیدان اصناف بود که با مشورت و موافقت مردم هر محل و افراد هر صنف معین میکرد. رسیدگی باختلافات کسبه و اصناف و شکایات رعایا و زارعین و رفع ظلم اقویا از ضعیفان و اصلاح حال رعیت نیز از جمله وظایف وی بوده است، سرپرست اصناف (صفویه و قاجاریه)، رئیس یکی از دسته های ایل (بزرگتر از دسته ای که تحت نظارت کدخدا ست)، رئیس کلانتر کمیسر. یا کلانتر مرز. کمیسر سر حدی. بزرگتر قوم، جسیم تر، گنده تر، تنومند تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلازار
تصویر دلازار
آن چه موجب آزردن خاطر باشد، معشوق ستمگر، بی رحم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلانتر
تصویر کلانتر
((کَ تَ))
بزرگتر، عظیم تر، رییس کلانتری
فرهنگ فارسی معین
((پِ))
آگهی بزرگی به اندازه حدوداً 1*2 یا2 * 3 متر که بر سر در سینمانصب و تصویر بازیگران اصلی و نام فیلم و نام دست اندرکاران و بازیگران مهم فیلم بر آن درج شود، نقش آگهی (واژه فرهنگستان)، تخته، صفحه یا پارچه ای شامل نوشته ها و تصاویر تبلیغاتی
فرهنگ فارسی معین