جدول جو
جدول جو

معنی پشیمانی - جستجوی لغت در جدول جو

پشیمانی
ندامت، انفعال، پشیمان بودن، برای مثال از آن آتش برآمد دودت اکنون / پشیمانی ندارد سودت اکنون (نظامی۲ - ۱۹۴)
پشیمانی خوردن: پشیمانی، پشیمان شدن
پشیمانی گرفتن: پشیمانی، پشیمان شدن، پشیمانی خوردن
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
فرهنگ فارسی عمید
پشیمانی
(پَ)
حالت وچگونگی پشیمان. ندامت. ندم. تندم. حسرت بر فعلی یاترکی رفته. سدم. تأسف. اسف. دریغ. ارمان. (برهان قاطع). ید. ندمان. کیفر. (لغت نامۀ اسدی نخجوانی) (تفلیسی) (برهان قاطع). تفکه. لهف. حسر:
نخواستم ز تمنا مگر که دستوری
نیافتم ز عطاها مگر پشیمانی.
رودکی.
پشیمانی آید بفرجام زود
گل آرزو را نشاید پسود.
فردوسی.
ز راه خرد هیچ گونه متاب
پشیمانی آرد دلت را شتاب.
فردوسی.
بدو گفت کین بودنی کار بود
ندارد پشیمانی و درد سود.
فردوسی.
همه یاد کردند رزم فرود
نبد جز پشیمانی و درد سود.
فردوسی.
بجای بزرگی و تخت نشست
پشیمانی و رنج بودش بدست.
فردوسی.
سپهدار توران ز کردار خویش
پشیمان شود هم ز گفتار خویش
پشیمانی آنگه نداردش سود
که برخیزد ازبوم آباد دود.
فردوسی.
مفرمای اکنون و تیزی مکن
که تیزی پشیمانی آرد به بن.
فردوسی.
ز بیشی و از گردن افراختن
وزین کوشش و غارت و تاختن
پشیمانی افزون خورد ز آنکه مست
بشب زیر آتش کند هر دو دست.
فردوسی.
پشیمانی از کار نیکی کراست
که دل بر پشیمانی او گواست.
فردوسی.
دریغ آنهمه رنج و پیکار من
پشیمانی آمد همه بار من.
فردوسی.
بسیجید و اندر عماری نشست
پشیمانی و درد بودش بدست.
فردوسی.
عتاب و بدی کار آهرمنست
پشیمانی و رنج جان و تنست.
فردوسی.
پشیمانی آنگه نداردت سود
که شمشیر من سر بکینه درود.
فردوسی.
تهمتن همی در عماری نشست
پشیمانی و رنج بودش بدست.
فردوسی.
بخاقان یکی نامه ارژنگ وار
نبشتند پر بو و رنگ و نگار
بپوزش کزان کرده هستم بدرد
دلی پر پشیمانی و باد سرد.
فردوسی.
همانگه پشیمانی آمد به پیش
پر از غم شده دل ز کردار خویش.
فردوسی.
با همه زیرکی و رندی و کاردانی
نخل این کار برآورد پشیمانی.
منوچهری.
ره نیابد بدو پشیمانی
زانکه باشد بوقت خشم حلیم.
ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی).
چه سود خواهد داشت پشیمانی در میان دام. (تاریخ بیهقی).
مکن بد که چون کردی و کار بود
پشیمانی از پس نداردت سود.
اسدی.
پشیمانی از دی نداردت سود
چو چشمت به امروز می ننگرد.
ناصرخسرو.
مردم چرا از کاری پشیمانی خورند که دیگر بار خورده باشند. (انوشروان از قابوسنامه). آفت مردمی پشیمانی است. (مسعودسعد). جزع آن (مال) بیوجه کند (شخص) پشیمانی آرد. (کلیله و دمنه). و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آنرا بنظر بصیرت... و کارها بر قضیت عقل پردازد از پشیمانی فارغ آید. (کلیله و دمنه). عاقل بداند که خواهش دنیوی... بجز پشیمانی ثمره ای ندارد. (کلیله و دمنه).
از آن آتش برآمد دودت اکنون
پشیمانی ندارد سودت اکنون.
نظامی.
اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی بردن که چرا گفتم. (گلستان سعدی).
پشیمانی بود در هرزه گردی
پریشانی بود در سوبسوئی.
مغربی.
از پشیمانی چه سود اکنون که کار از دست رفت.
؟.
عبد، پشیمانی. فکنه، با پشیمانی بر گذشته. (منتهی الارب).
- امثال:
اگر پشیمانی شاخ بود فلان شاخش به آسمان میرسید.
، توبه. انابه:
درد گنه را نیافتند حکیمان
جز که پشیمانی ای برادر درمان
چیست پشیمانی آنکه باز نگردد
مردبکاری کز او شده ست پشیمان.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
پشیمانی
ندامت انفعال تاسف حسرت لهف، توبه انابت
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
فرهنگ لغت هوشیار
پشیمانی
تأسف، حسرت
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
فرهنگ فارسی معین
پشیمانی
ندامت
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
فرهنگ واژه فارسی سره
پشیمانی
افسوس، انابت، انفعال، تاسف، توبه، حسرت، دریغ، لهف، ندامت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پشیمانی
يندم
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به عربی
پشیمانی
Regret, Contriteness, Contrition, Penitence, Remorse
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پشیمانی
contrition, repentir, regret, remords
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پشیمانی
arrependimento, remorso
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پشیمانی
پشیمانی , ندامت , پشیمانی , پچھتاوا
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به اردو
پشیمانی
покаяние , раскаяние , сожаление
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به روسی
پشیمانی
Reue, Bedauern
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به آلمانی
پشیمانی
розкаяння , каяття , жаль
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پشیمانی
skrucha, żal
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به لهستانی
پشیمانی
پشیمانی
دیکشنری اردو به فارسی
پشیمانی
toba, majuto
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پشیمانی
অনুশোচনা , অনুশোচনা , অনুতাপ , অনুশোচনা
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به بنگالی
پشیمانی
pentimento, rimpianto, rammarico
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پشیمانی
pişmanlık
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پشیمانی
후회
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به کره ای
پشیمانی
後悔
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پشیمانی
נְחִיָּה , חֲרָטָה , חֲרָטָה , חֲרָטָה
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به عبری
پشیمانی
忏悔 , 后悔 , 悔恨
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به چینی
پشیمانی
penyesalan
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پشیمانی
ความเสียใจ , ความเสียใจ , ความเสียใจ , ความเสียใจ
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به تایلندی
پشیمانی
berouw, spijt
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به هلندی
پشیمانی
arrepentimiento, remordimiento
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پشیمانی
पछतावा , पश्चाताप , पछतावा , पश्चात्ताप
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
کارمندی که استخدام او با قرارداد باشد، قراردادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
قرار دادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشیمان
تصویر پشیمان
نادم، کسی که از کاری که کرده شرمگین باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشیمان
تصویر پشیمان
((پَ))
نادم، شرمگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشیمان
تصویر پشیمان
نادم
فرهنگ واژه فارسی سره
پشیمانی
فرهنگ گویش مازندرانی