کسی که از کاری که کرده شرمگین و ناخشنود باشد و نخواهد آن کار را تکرار کند، برای مثال پشیمان شد از کرده و خوی زشت / بفرمود بر سنگ گورش نبشت (سعدی۳ - ۴۹۸)
کسی که از کاری که کرده شرمگین و ناخشنود باشد و نخواهد آن کار را تکرار کند، برای مِثال پشیمان شد از کرده و خوی زشت / بفرمود بر سنگ گورش نبشت (سعدی۳ - ۴۹۸)
ندامت، انفعال، پشیمان بودن، برای مثال از آن آتش برآمد دودت اکنون / پشیمانی ندارد سودت اکنون (نظامی۲ - ۱۹۴) پشیمانی خوردن: پشیمانی، پشیمان شدن پشیمانی گرفتن: پشیمانی، پشیمان شدن، پشیمانی خوردن
ندامت، انفعال، پشیمان بودن، برای مِثال از آن آتش برآمد دودت اکنون / پشیمانی ندارد سودت اکنون (نظامی۲ - ۱۹۴) پشیمانی خوردن: پشیمانی، پشیمان شدن پشیمانی گرفتن: پشیمانی، پشیمان شدن، پشیمانی خوردن