جدول جو
جدول جو

معنی پشتکی - جستجوی لغت در جدول جو

پشتکی
معلق زدن، پشتک وارو زدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشتکی
تصویر مشتکی
شکایت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتک
تصویر پشتک
حرکت معلق زدن در آب یا روی زمین، پستک، جامۀ کوتاه و نیم تنۀ نمدی که سابقاً بعضی از سوارکاران و تفنگ داران می پوشیدند
پشتک زدن: معلق وارو زدن در آب یا روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
قرارگرفته در پشت چیزی، هر چیزی که پشت سر بگذارند و به آن تکیه بدهند، کنایه از پشت وپناه، حامی، یار و یاور، کنایه از نگهبان، کنایه از حمایت، برای مثال که ایشان به پشتی من جنگ جوی / سوی مرز ایران نهادند روی (فردوسی - لغت نامه - پشتی)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ تَ)
منسوب به دشتک که قریه ای است در اصفهان و یا قریه ای است در ری و نیز محله ای است در استراباد. (از الانساب سمعانی). و رجوع به دشتک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
گله کننده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). گله مند. شاکی. متشکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رنج دیده و شکایت کننده از رنج و آزار. (ناظم الاطباء) :
از روزگار، خلق شکایت کند به تو
وز تو به روزگار کسی نیست مشتکی.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 293).
، آن که شکوه سازد پوست را برای دوغ زدن در آن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به اشتکاء شود
لغت نامه دهخدا
(پَ مَ)
منسوب به پشمک، پشمک فروش، سبک از حیث وزن
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ)
قاووت. پیه
لغت نامه دهخدا
(بُ تَ)
محمد بن ابراهیم بن محمد، ابوالبقا، انصاری بشتکی دمشقی مصری، ادیب و فاضل بود. وی بسال 748 هجری قمری متولد شد و بسال 830 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: طبقات الشعراء و مرکزالاحاطه و دیوان شعر. (از حسن المحاضره ص 362) (اعلام زرکلی ج 3 ص 842) ، ادامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ تَ)
فحش گونه ای است که اطفال به وقت قهر کردن از هم بهم می دهند یعنی به طرف می گویند: خفتی خشتکی
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
رکابی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ)
در تداول عوام، بی تعقل. بی اندیشه.
- پرتکی گفتن، پرتکی جواب دادن
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
غیاث الدین منصور. دانشمند و فیلسوف ایرانی در قرن دهم هجری. رجوع به غیاث الدین (منصور بن صدرالدین...) شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کا)
هر چیزی که از آن شکایت کنند و گله نمایند، گمان برده شده، متهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هر چیزی که پشت سر بگذارند و بان تکیه دهند و حامی ونگهبان هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشکی
تصویر پشکی
مجعد بودن جعودت. قسمی مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتکی
تصویر پرتکی
بی اندیشه بی فکر و تعقل: پرتکی چیزی گفت
فرهنگ لغت هوشیار
پشت کوچک، نوعی پرش در آب یا زمین و آن چنان باشد که چند معلق در هوا زنند و سپس فرود آیند معلق، جامه کوتاهی که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم گیلان می پوشیدند پشتی کلاپشت کلا پشته کمری عجایبی، مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها بر میاید و بسبب آن از رفتار باز میمانند
فرهنگ لغت هوشیار
گرزیده (گرزش شکایت) نال انگیز گله انگیز گرزنده نالنده گله مند کسی که ازو شکایت کنند شکایت کننده گله کننده: عجزه ومساکین و مردم گیلان از سلوک ناهنجار واطوار ناهموار مومی الیه (کذا)، . . متضرر و مشتکی بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشمکی
تصویر پشمکی
منسوب به پشمک، پشمک فروش، سبک از حیث وزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتکی
تصویر مشتکی
((مُ تَ کا))
کسی که از او شکایت شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتک
تصویر پشتک
((پُ تَ))
نوعی پرش در آب یا زمین که چند معلق در هوا زنند و سپس فرود آیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
((پُ))
هر چیزی که پشت سر گذاشته و به آن تکیه بدهند، کمک، یاور، یاری کردن، کمک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتکی
تصویر مشتکی
((مُ تَ))
شکایت کننده، گله کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
متکا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
Dorsal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نوک پا
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم تنه ی بی آستین نمدین و زمخت که چریک ها و جنگجویان پیاده
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین ناهموار، از توابع دهستان جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
دارای کرک، می نرم و نازک
فرهنگ گویش مازندرانی
ابزاری که جهت ایجاد نقش بر روی نان از آن استفاده شوداین وسیله
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
спинной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
dorsal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
спинний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
grzbietowy
دیکشنری فارسی به لهستانی