- پشتلنگ
- ناقص، معیوب
معنی پشتلنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- پشتلنگ
- هرزه، ناقص، معیوب، سست، عقب افتاده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناقص
ناقص، معیوب، سست، عقب افتاده، هرزه، بیهوده
کلات، کلاته، ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد، قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه، غلاط
شتالنگ کعب
ابلق
پارچه ای که قصاب و آهنگر و آشپز و غیره بر میان بندند تا جامه شان از چربی و آتش مصون ماند
استخوان پاشنه پا کعب بجول بژول وژول، بجول که با آن قمار کنند، تار ابریشمی (ساز و غیره)
استخوانی در میان بند و ساق پا، استخوان پاشنۀ پا، استخوانی که از میان بند پا و ساق پاچۀ گوسفند بیرون می آوردند و با آن قمار می زدند، قاب، بجل، بجول، بژول
اشتالنگ، استخوانی در میان بند و ساق پا، استخوان پاشنۀ پا، استخوانی که از میان بند پا و ساق پاچۀ گوسفند بیرون می آوردند و با آن قمار می زدند، قاب، بجل، بجول، بژول
بدعهدی بی وفایی نارفاقتی
شطرنج
دریچه کوچکی که به یک چشم از آن نگاه کنند
بازیی است که به وسیله مهره های با اشکال مختلف: شاه وزیر اسب رخ فیل پیاده بر روی صحنه ای چوبین دارای خانه های متعدد بازی کنند
مشنگ، خل، دیوانه، دزد، راهزن
نمد اسب، گلیمی که زیر سایر فرش ها می اندازند
دزد راهزن
((پُ یا پِ لَ))
فرهنگ فارسی معین
قلعه ای که بالای کوه سازند، کلات، ابزاری که بنایان به وسیله آن دیوار را سوراخ می کنند
لولۀ لاستیکی یا پلاستیکی برای آب پاشی یا جا به جا کردن مایعات از ظرفی به ظرف دیگر
شطرنج، نوعی بازی فکری که بر روی یک صفحه ۶۴ خانه ای سیاه و سفید با ۳۲ مهره (۱۶ سفید و ۱۶ سیاه) صورت می گیرد. هردسته از مهره های سیاه و سفید شامل ۸ مهرۀ پیاده و ۲ رخ و ۲ اسب و ۲ فیل و یک وزیر یا فرزین و یک شاه است. می گویند آن را در زمان انوشیروان از هندوستان به ایران آورد ه اند
موتاب، ریسمان تاب
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
میله آهنی، نام پدرافراسیاب، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام برادرزاده فریدون پادشاه پیشدادی و نیز پدر افراسیاب
آرزو، حاجت
افشاندن آب، آب مترشح: یک پشنگ آب، آب مترشح: یک پشنگ آب
جانوری معروف که دشمن شیر است
مسافت ما بین دو قدم، برجستن
خواهش، آرزو، حاجت، نیاز، برای مثال راست خواهی به این تلنگ خوشم / این کنم به که بار خلق کشم (سنائی۱ - ۱۹۵) ، گدایی
زه، زهوار
زه، زهوار