- پشاییدن
- بانگ زدن و زجر کردن
معنی پشاییدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پختن پزیدن
گشودن
نگاهبانی کردن حراست کردن در نظر داشتن مواظب بودن، توقف کردن بودن ایستادن ماندن درنگ کردن، ثبات و دوام داشتن مدام بودن جاوید بودن قایم بودن، منتظر بودن چشم داشتن، پایداری کردن پا فشردن، بقا زیستن ماندن، قسمت کردن بخشیدن، مهم شمردن وزن نهادن، رصد کردن و مراقبت کردن: (پاییدن وقت) و (پاییدن ستاره) و (بپای تا بدایره اندر آید) (التفهیم 64) و (بپای ارتفاع آفتاب را) (التفهیم 313) -10 ملتفت و متوجه بودن
سزاوار بودن لایق و مناسب بودن در خور بودن
شایستن، سزاوار بودن، لایق و مناسب بودن، درخور بودن
نگهبانی کردن، چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، همیشه و جاوید بودن، پایدار ماندن، درنگ کردن، ایستادن، برای مثال چو خواهی که ز ایدر شوی باز جای / زمانی نگویم بر من بپای (فردوسی - ۶/۵۸۴)
سرما زدن، یخ زدن
آلودن
بخشودن
رها کردن
سخن گفتن گفتن، کلام بی معنی گفتن سخن نادرست گفتن، آواز کردن
اکتناف
ابتلاج
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
حذر داشتن
احترام گذاشتن
اثر گذاشتن، تاثیر کردن، اثر کردن
صافی کردن پالودن پالیدن، بیختن، تراویدن ترابیدن، دفع شدن
آراستن
باز ایستادن از کار
نوشیدن، خوردن مایعات
ربودن
پاکیزه ساختن، جلا دادن
متصل کردن دو چیز بهم، پیوستن دو چیز به یکدیگر
بدندان ریش کردن
ستودن ستایش کردن
پریشان کردن، پراکندن
پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره، پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط، سخن درشت و بیجا گفتن: متلک پراندن، لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن، در نهان با مرد آمیختن (زن) تک پراندن تک پرانی
بر هم زدن پاشیدن بشولیدن
نفرین کردن، لعن کردن
پاشیدن آب به کسی یا چیزی
بناخن و سر انگشت رخنه کردن