جدول جو
جدول جو

معنی پشاپویه - جستجوی لغت در جدول جو

پشاپویه
(پَ یَ)
فشافویه. نام بلوکی در جنوب شرقی طهران. دو بلوک غار و پشاپویه از شمال محدود است به کوه سه پایه و حومه طهران و کن و از مغرب به شهریار و از جنوب به دریاچۀ قم و کویر و از مشرق به ورامین، قسمت شمالی آن موسوم به غار و قسمت جنوبی پشاپویه است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 358). ناحیت فشافویه، و در او سی پاره دیه است. کوشک و علی آباد وکیلین [ظاهراً کلین] و جرم و قوج اغاز، معظم قرای آنجاست. (نزههالقلوب حمداﷲ مستوفی ص 54). و هم چنین در ولایت نشابوریه [ظ. پشاپویه] و [در] شهریار، پشتۀ سرخی است در زیر آن پشته غاریست و در آن غار مثال پستانهای شتر آویخته است و ازو قطرات میچکد و در اکثر اوقات آن غار از آن قطرات پرآب است و مردم معلول را مفید است و به تبرک بجایها برند و گویند از برکت امامزاده است که در آن نواحی آسوده است. (نزههالقلوب ص 287 از تحفهالغرایب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهویه
تصویر شاهویه
(پسرانه)
نام در برزویه دانشمند ایرانی، مترجم کلیله و دمنه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارویه
تصویر شارویه
(پسرانه)
شیرویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاشویه
تصویر پاشویه
آب رو باریکی که گرداگرد حوض درست می کنند،
پله یا لبۀ حوض که در آنجا پاهای خود را می شویند، جای شستن پا،
محلولی که از نمک، خردل یا داروهای دیگر برای شستن پاهای بیمار درست کنند
پاشویه دادن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن
پاشویه کردن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن، پاشویه دادن
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ)
نام پسر خسرو پرویز است که به شرویه و شیرویه اشتهار دارد. (فرهنگ جهانگیری). نام شیرویه پسر خسرو پرویز است که خسرو را کشت و اورا شیروهم گویند. (برهان). شارونه هم بنظر آمده است. (از برهان قاطع). نام پسر خسرو پرویز است. او را شیرویه و شیرو نیز خوانند. (شعوری ج 2 ورق 134). رجوع به شیرویه شود
لغت نامه دهخدا
نامی است که عرب به بربران ساکن کوه اوراس در الجزایر (حدود صحراء) داده اند. این قوم بعدها اسلام پذیرفتند ولی بسیاری از عادات دین قدیم خود را حفظ کرده اند
لغت نامه دهخدا
مخفف شاپوهر (شاپور)، جزو اشکانیانی که بعد از ارشک بزرگ در ارمنستان سلطنت کردند نام برده شده و مدت سلطنت او 74 سال ذکر گردیده است، (تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2598)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ظاهراً نام خواب گزار و معبری است مانند دانیال و ابن سیرین. (یادداشت مؤلف) :
بخت است بخواب دیدن خر
شاهویه چنین نهاد تعبیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(یَ / وی)
نام اجدادی است. (لباب الانساب ج 2 ص 9)
لغت نامه دهخدا
(توی یِ)
لوئی. یکی از آباء یسوعی و متکلم فرانسوی متولد در دیژن، که در آثار ولتر مورد طعن و طنز است
لغت نامه دهخدا
(یِ)
گیاهی خاص بعض نواحی امریکا، و میوۀ مأکول آن پاپای نام دارد
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
آب گرم خالص یا مخلوط بخردل و نمک و غیره که پای بیمار بدان شویند، دیوارۀ حوض، آب رو گرداگرد حوض.
- پاشویه کردن، شستن پای بیمار با آب گرم مخلوط به نمک یا خردل و امثال آن تا حرارت و تبش او کم شود.
لغت نامه دهخدا
(وی یَ)
سعفهشاویه، شاخ خشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاویه
تصویر شاویه
مونث شاوی و شاخه خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشویه
تصویر پاشویه
محلول نمک که جهت شستن پاهای بیمار درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
((یِ))
آب گرمی که نمک یا خردل را در آن حل کرده و به وسیله آن پای بیمار را بشویند، آبراه کوچک در اطراف حوض
فرهنگ فارسی معین
ادویه دار، تند، تیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد