- پش
- پیش جعد موی، موی مجعد
معنی پش - جستجوی لغت در جدول جو
- پش
- کاکل، یال اسب، موهای گردن اسب
- پش
- جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، کلیک، شباویز، پسک، مرغ بهمن، کوف، چغو، چوگک، مرغ شب آویز، کنگر، پژ، کوکن، مرغ حق، کول، اشوزشت، مرغ شباویز، هامه، بایقوش، آکو، بوم، پشک، کلک، بیغوش، کوچ، بوف
- پش ((پَ))
- یال گردن و کاکل اسب
- پش ((پس.))
- وش. فش، معنی شبه و مانند آن بخشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
میله آهنی، نام پدرافراسیاب، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام برادرزاده فریدون پادشاه پیشدادی و نیز پدر افراسیاب
ندامت
اکالیپتوس
تضمین، حمایت
حامیان
حامی، تضمینی
متکا
وثیقه
اعتماد
ممارست، سعی، همت، اهتمام
اتکاء
نادم شدن ندامت ندامت حاصل کردن سدم منفعل شدن متاسف شدن پشیمانی خوردن پشیمانی یافتن پشیمانی گرفتن، توبه کردن انابت کردن
نادم متاسف
یا پشیمان خاستن کسی را. پشیمانی ایجاد شدن در او
نادم، کسی که از کاری که کرده شرمگین باشد
پراکندگی و جدایی ورزیدن
پراکندگی، جدائی
گربه سنور
پولک نشانده
پوسه پوسه پوسته پوسته
پول ریزه باشد به غایت تنگ وکوچک، پول خرد