جدول جو
جدول جو

معنی پسندیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پسندیدن
راضی شدن، قبول کردن، مطبوع داشتن
تصویری از پسندیدن
تصویر پسندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پسندیدن
چیزی یا کسی را خوش داشتن و پذیرفتن، پسند کردن، برگزیدن، جایز دانستن
تصویری از پسندیدن
تصویر پسندیدن
فرهنگ فارسی عمید
پسندیدن
((پَ سَ دَ))
پذیرفتن، برگزیدن، روا داش تن
تصویری از پسندیدن
تصویر پسندیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پسندیده
تصویر پسندیده
جایز، مناسب، مجاز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پسندیده
تصویر پسندیده
مطبوع، پذیرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسندیده
تصویر پسندیده
خوب و مرغوب، برگزیده، پسندکرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسندیده
تصویر پسندیده
((پَ سَ دِ))
پذیرفته، خوش آمده، برگزیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پندیدن
تصویر پندیدن
پند دادن، پند گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسندیار
تصویر پسندیار
(پسرانه)
اسفندیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بسنجیدن
تصویر بسنجیدن
پرده کشیدن، آماده کردن، حاضر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسغدیدن
تصویر بسغدیدن
مهیا وآماده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفندیدن
تصویر آفندیدن
جنگ کردن، جدال وعداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوندیدن
تصویر پیوندیدن
اتصال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پسندیدگی
تصویر پسندیدگی
محبوبیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پس دادن
تصویر پس دادن
عودت دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آژندیدن
تصویر آژندیدن
آژندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشنجیدن
تصویر پشنجیدن
پاشیدن آب به کسی یا چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پساویدن
تصویر پساویدن
لمس کردن، دست مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسانیدن
تصویر پسانیدن
آب دادن کشت و باغ مشروب کردن سقایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسندیدگی
تصویر پسندیدگی
ممتازی نیکویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسندنده
تصویر پسندنده
پذیرنده قبول کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسند شدن
تصویر پسند شدن
مورد پسند واقع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس دادن
تصویر پس دادن
باز گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوندیدن
تصویر پیوندیدن
پیوند دادن، پیوند یافتن پیوند خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسندنده
تصویر پسندنده
آنکه بپسندد، پسند کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسندیدگی
تصویر پسندیدگی
خوبی و نیکویی، پسندیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسغدیدن
تصویر بسغدیدن
مهیا شدن، آماده گشتن، ساخته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پساویدن
تصویر پساویدن
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی
پرماسیدن، بساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، پرماس، برماسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افندیدن
تصویر افندیدن
جنگ کردن، دشمنی کردن، برانگیختن به جنگ و جدال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفندیدن
تصویر آفندیدن
جنگ کردن، پیکار کردن، برای مثال در دل او آن نصیحت کار کرد / ترک آفندیدن و پیکار کرد (لبیبی - لغتنامه - آفندیدن)، دشمنی کردن، خصومت ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژندیدن
تصویر آژندیدن
پر کردن درزهای سنگ یا آجر با گل یا ملاط، کشیدن گل روی سنگ یا آجر هنگام ساختن دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس دادن
تصویر پس دادن
رد کردن چیزی که از کسی گرفته شده، بازگردانیدن، ادا کردن، آب بیرون دادن کوزه یا ظرف دیگر، تراوش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبندیدن
تصویر تبندیدن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گربه شانه کردن، حقّه زدن، چپ رفتن، غدر اندیشیدن، خدعه کردن، پشت هم اندازی کردن، غدر کردن، شید آوردن، ترفند کردن، غدر داشتن، مکایدت کردن، دستان آوردن، نیرنگ ساختن، نارو زدن، مکر کردن، فریفتن، کید آوردن، اورندیدن، گول زدن، سالوسی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشنجیدن
تصویر پشنجیدن
پشنگ زدن، پشنگ کردن، پاشیدن آب یا مایع دیگر به کسی یا چیزی، برای مثال به خنجر همه تنش انجیده اند / بر آن خاک خونش پشنجیده اند (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلندیدن
تصویر کلندیدن
شکافتن و کافتن و کندن
فرهنگ لغت هوشیار