- پسندنده
- پذیرنده قبول کننده
معنی پسندنده - جستجوی لغت در جدول جو
- پسندنده
- آنکه بپسندد، پسند کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جایز، مناسب، مجاز
مطبوع، پذیرفته
خوب و مرغوب، برگزیده، پسندکرده شده
راضی شدن، قبول کردن، مطبوع داشتن
حالت و چگونگی پسندنده، عمل پسندنده
چیزی یا کسی را خوش داشتن و پذیرفتن، پسند کردن، برگزیدن، جایز دانستن
بند کننده: (گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم) (مولوی)
آنکه برندد آنکه رنده کند
آنکه خنده کند ضاحک
آنکه سنجد کسی را وزن کند، کسی که اندازه گیرد
کسی که چیزی را می بندد، برای مثال گفت که دیوانه نه ای، لایق این خانه نه ای / رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم (مولوی۲ - ۵۴۰)
کسی که چیزی را بسنجد و اندازه بگیرد
خندان، خنده کننده، درحال خندیدن، ضاحک، خندناک، خنده رو، سبک روح، ضحوک، خنداخند، شکفته، منبسط، خنده ناک
آنچه که بگندد
آنکه بلندد غرغرکننده ژکنده
سوراخ کننده
Rutted
изрезанный колеями
ausgefahren
з борознами
z koleinami
esburacado
pieno di solchi
lleno de baches
orniéré
vol met sporen
มีร่องลึก
berlubang
مليءٌ بالمطبّات
खड्डेदार