خلر، گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، ملک
خلر، گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، مُلک
میوه ای کوچک، بیضی شکل با پوست سخت و مغز سبز رنگ، لذیذ، مقوی و روغن دار، دارای ویتامین های ۱b و ۲b که درخت آن در آب و هوای معتدل به ثمر می رسد پستۀ خندان: پسته ای که دهان آن باز باشد، کنایه از دهان معشوق پستۀ زمینی: در علم زیست شناسی بادام زمینی
میوه ای کوچک، بیضی شکل با پوست سخت و مغز سبز رنگ، لذیذ، مقوی و روغن دار، دارای ویتامین های ۱b و ۲b که درخت آن در آب و هوای معتدل به ثمر می رسد پستۀ خندان: پسته ای که دهان آن باز باشد، کنایه از دهان معشوق پستۀ زمینی: در علم زیست شناسی بادام زمینی
پافشاری و اصرار در کاری به طوری که ایجاد دردسر و مزاحمت کند چرک و ورم که در پای دندان پیدا شود، آبسه پیلۀ کرم ابریشم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، فیلچه، نوغان، بادامه، پله پیله کردن: کنایه از دربارۀ مطلبی بیش از حد سماجت و پافشاری کردن، اصرار کردن، در پزشکی ورم کردن لثه، چرک و ورم کردن پای دندان
پافشاری و اصرار در کاری به طوری که ایجاد دردسر و مزاحمت کند چرک و ورم که در پای دندان پیدا شود، آبسه پیلِۀ کِرمِ اَبریشَم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، فیلچِه، نُوغان، بادامِه، پِلِه پیله کردن: کنایه از دربارۀ مطلبی بیش از حد سماجت و پافشاری کردن، اصرار کردن، در پزشکی ورم کردن لثه، چرک و ورم کردن پای دندان
نام میوه ای است که درخت آن در نقاط مختلف ایران ازجمله دامغان و قزوین و رفسنجان و اردستان غرس شود و در مراوه تپه بحال وحشی است و پوست آن برای رنگ کردن مصرف میشود. مؤلف قاموس مقدس گوید که آن در اصل از آسیای صغیر بسایر امکنۀ مشرق و اروپای جنوبی انتشار یافت. فستق. بطم اخضر: دهان دارد چو یک پسته لبان دارد به می شسته جهان بر من چنین بسته بدان پسته دهان دارد. شهید (از لغت نامۀ اسدی). منم خوکرده بابوسش چنان چون باز برمسته چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته. رودکی. تو شادمانه و بدخواه تو ز انده و رنج دریده پوست به تن بر، چو مغز پسته، سفال. منجیک. هم از خوردنیها و هر گونه ساز که ما را بباید بروز دراز... همان ارژن و پسته و ناردان بیارد یکی مؤبد کاردان... فردوسی. دو چشمش چو دو نرگس آبگون لبانش چو پسته رخانش چو خون. فردوسی. جز خوی بد فراخ جهانی را بر تو که کرد تنگ تر از پسته. ناصرخسرو. گرچه کشف چو پسته بود سبز و گوژ پشت حاشا که مثل پستۀ خندان شناسمش. خاقانی. بنگر این هر سه ز خامی رسته را جوز را و لوز را و پسته را. (مثنوی). نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق. ، دهان معشوق. - پسته بن، درخت پسته. - پستۀ خندان، پستۀ دهان باز: مهرزن بر دهن خنده که در باغ جهان سر خود میخورد آن پسته که خندان باشد. صائب (ازفرهنگ شعوری). - پسته دهان، لقب معشوق: ای بت بادام چشم پسته دهان قندلب در غم عشق تو چیست چارۀ این مستمند. ؟ سوزنی. - پستۀ زمینی، کازو. - پستۀ شکرفشان، کنایه از لب و دهان معشوق است. (برهان قاطع). - پستۀ غالیه، حب البان. (بحر الجواهر). - پسته لب، کنایه از معشوق. - پسته مغز، مغز پسته
نام میوه ای است که درخت آن در نقاط مختلف ایران ازجمله دامغان و قزوین و رفسنجان و اردستان غرس شود و در مراوه تپه بحال وحشی است و پوست آن برای رنگ کردن مصرف میشود. مؤلف قاموس مقدس گوید که آن در اصل از آسیای صغیر بسایر امکنۀ مشرق و اروپای جنوبی انتشار یافت. فِستق. بُطم اخضر: دهان دارد چو یک پسته لبان دارد به می شسته جهان بر من چنین بسته بدان پسته دهان دارد. شهید (از لغت نامۀ اسدی). منم خوکرده بابوسش چنان چون باز برمسته چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته. رودکی. تو شادمانه و بدخواه تو ز انده و رنج دریده پوست به تن بر، چو مغز پسته، سفال. منجیک. هم از خوردنیها و هر گونه ساز که ما را بباید بروز دراز... همان ارژن و پسته و ناردان بیارد یکی مؤبد کاردان... فردوسی. دو چشمش چو دو نرگس آبگون لبانش چو پسته رخانش چو خون. فردوسی. جز خوی بد فراخ جهانی را بر تو که کرد تنگ تر از پسته. ناصرخسرو. گرچه کشف چو پسته بود سبز و گوژ پشت حاشا که مثل پستۀ خندان شناسمش. خاقانی. بنگر این هر سه ز خامی رسته را جوز را و لوز را و پسته را. (مثنوی). نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق. ، دهان معشوق. - پسته بن، درخت پسته. - پستۀ خندان، پستۀ دهان باز: مهرزن بر دهن خنده که در باغ جهان سر خود میخورد آن پسته که خندان باشد. صائب (ازفرهنگ شعوری). - پسته دهان، لقب معشوق: ای بت بادام چشم پسته دهان قندلب در غم عشق تو چیست چارۀ این مستمند. ؟ سوزنی. - پستۀ زمینی، کازو. - پستۀ شکرفشان، کنایه از لب و دهان معشوق است. (برهان قاطع). - پستۀ غالیه، حب البان. (بحر الجواهر). - پسته لب، کنایه از معشوق. - پسته مغز، مغز پسته
خربزه و هندوانه که درون آن فاسد و تباه شده باشد و میوه های دیگر را نیز که درونشان نرم و گنده شده باشد پوله گویند. تلیده (در تداول مردم قزوین). لق. لهیده. له. چریده
خربزه و هندوانه که درون آن فاسد و تباه شده باشد و میوه های دیگر را نیز که درونشان نرم و گنده شده باشد پوله گویند. تلیده (در تداول مردم قزوین). لق. لهیده. له. چریده
بسیله. بسلاّ. بسیل، دانه ای است مابین ماش و عدس که آن را ملک خوانند و به عربی خلر خوانند. (برهان). دانۀ مابین ماش و عدس که آن را ملک نیز گویند و بتازی خلر. (ناظم الاطباء) (آنندراج). نوعی نخود. (دزی ج 2ص 87). دانه ای است مانند ماش که در میان باقلا باشد و در حوالی لرستان مانند عدس و باقلا پزند و خورند و آن را ملک خوانند و به عربی خلر خوانند. (سروری) (از رشیدی). رجوع به بسل و تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 78 و شعوری ج 1 ورق 195 شود
بسیله. بِسلاّ. بسیل، دانه ای است مابین ماش و عدس که آن را مُلک خوانند و به عربی خلر خوانند. (برهان). دانۀ مابین ماش و عدس که آن را مُلک نیز گویند و بتازی خلر. (ناظم الاطباء) (آنندراج). نوعی نخود. (دزی ج 2ص 87). دانه ای است مانند ماش که در میان باقلا باشد و در حوالی لرستان مانند عدس و باقلا پزند و خورند و آن را ملک خوانند و به عربی خلر خوانند. (سروری) (از رشیدی). رجوع به بسل و تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 78 و شعوری ج 1 ورق 195 شود
نامی است که اطلاق میشده است بر اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربادگان. (مفاتیح). ولایت اصفهان و ری و دینور. (برهان). نام مجموع پنج ناحیت اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان. (ابن المقفعاز ابن الندیم). نام قسمت شمال غربی ایران یعنی قطعه ای که یونانیان قدیم آن را میدیا مینامیدند و عبارت بود از ناحیۀ ری و اصفهان... (قاموس الاعلام ترکی)
نامی است که اطلاق میشده است بر اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربادگان. (مفاتیح). ولایت اصفهان و ری و دینور. (برهان). نام مجموع پنج ناحیت اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان. (ابن المقفعاز ابن الندیم). نام قسمت شمال غربی ایران یعنی قطعه ای که یونانیان قدیم آن را میدیا مینامیدند و عبارت بود از ناحیۀ ری و اصفهان... (قاموس الاعلام ترکی)
درختی از تیره سماقیها که دسته مخصوص را تشکیل میدهد. این درخت دو پایه است و بحالت خود رو در سوریه و افغانستان میروید (در ایران نیز در قسمتهای شمال خراسان بصورت وحشی دیده میشود) و در کرمان آذربایجان قزوین و دامغان بفراوانی کشت میگردد. یا مغز پسته. مغز میوه درخت پسته که خوراکی است و نوعی از آجیل میباشد و مطبوع است، دهان معشوق. یا پسته زمینی. گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته اسپرسها که علفی و یک ساله است و ساقه اش بارتفاع 30 تا 50 سانتیمتر میرسد. گل آن زرد و دارای خطوط قرمز است
درختی از تیره سماقیها که دسته مخصوص را تشکیل میدهد. این درخت دو پایه است و بحالت خود رو در سوریه و افغانستان میروید (در ایران نیز در قسمتهای شمال خراسان بصورت وحشی دیده میشود) و در کرمان آذربایجان قزوین و دامغان بفراوانی کشت میگردد. یا مغز پسته. مغز میوه درخت پسته که خوراکی است و نوعی از آجیل میباشد و مطبوع است، دهان معشوق. یا پسته زمینی. گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته اسپرسها که علفی و یک ساله است و ساقه اش بارتفاع 30 تا 50 سانتیمتر میرسد. گل آن زرد و دارای خطوط قرمز است