جدول جو
جدول جو

معنی پسرهندو - جستجوی لغت در جدول جو

پسرهندو
(پِ سَ رِ هَِ)
پسرهند. نام وی در ترجمه یمینی آمده است: ابونصر بن محمودالحاجب به سببی از اسباب به ولایت شمس المعالی افتادو شمس المعالی او را به مال مدد کرد و به مناصبت نصر بن الحسن بن فیروزان به قومس فرستاد و او بارها بر سرنصر دوانید تا او را و سپاه وی را متفرق و آواره کرد و جستان بن داعی و پسر هند را با چند کس از اخوان او بگرفت و نصر از پیش او بهزیمت به سمنان افتاد.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پسراندر
تصویر پسراندر
ناپسری، پسر همسر شخص از همسر دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرهند
تصویر پیرهند
پیراهن، جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه
فرهنگ فارسی عمید
(پِ سَ رِ هَِ)
معاویه:
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از سرکشی او به پیمبر چه رسید
لغت نامه دهخدا
(رَ هََ)
پیرهن. (آنندراج). پیراهن. پیراهان. پیراهن را گویند که به عربی قمیص خوانند. (برهان). رجوع به پیراهن شود:
من ترا پیرهندم و زیباست
کهن من کلیچه ماندۀ من.
سوزنی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
شعوری گوید (ج 1 ص 245) : ترخیم لفظ پرندوش است بمعنی پریشب
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیرهند
تصویر پیرهند
پیراهن: من ترا پیرهندم و زیباست کهن من کلیچه مانده من. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسراندر
تصویر پسراندر
((~. اَ دَ))
پسندر، ناپسری، پسری که از شوهر پیشین زن باشد یا پسری که از زن پیشین مرد باشد
فرهنگ فارسی معین