- پزیدگی
- پخته شدگی
معنی پزیدگی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرش طیران. یا پریدگی رنگ. رنگ پریدن رنگد باختگی. پرشدگی
قابل پختن که پختن او ضرور است
عمل پختن عمل پزنده
ورم کردگی
گزیده بودن، حالت گزیده
پف کردگی، حالت و چگونگی ورم کرده و آماسیده
عمل گزیده لسع
انحنا
برش، قطع، جدائی
پراکندگی پاشیگی
چاک و شکاف و پاره شدگی
نفخه، حالت دمیدن، آماس، بر آمدگی
ابهام
ابدیت
قیام، ابدیت، بقا
پراکندگی تفرق
حریت، جوانمردی
صدمه، جراحت، خستگی
تاخت و تکاپو، دویدگی اسب بسرعت
بلوغ و کمال، پختگی، حالت، پختن میوه
ترس، هول و هراس، گریز و فرار
پارگی
انحنا، کجی، پیچیدگی
حالت و چگونگی پرنده
که پریدن بتواند قابل پریدن، که قابل پریدن باشد پر شدنی انباشتنی
پژرده شدگی
حالت و چگونگی پوینده عمل پوینده
کیفیت و حالت پوشیده، مستوری مستور بودن خفا، ابهام التباس شبهه
گندیدگی، فساد، کرم خوردگی، پوسیدگی دندان، چگونگی وحالت پوسیده
حالت و چگونگی پلکیده
حالت و چگونگی پلغیده
حالت و چگونگی پلغیده
نوعی از خربزه