جدول جو
جدول جو

معنی پزگر - جستجوی لغت در جدول جو

پزگر
(پَ گَ)
صاحب فرهنگ شعوری این کلمه را با شعر ذیل آورده و به آن معنی طباخ و آشپز و پزنده داده است:
تو را مهمان نوآیین برو دیگی بنه زرین
بپز گر پروری داری وهم خرگوش کهساری.
شمس تبریزی (از فرهنگ شعوری).
ولیکن صاحب فرهنگ شعوری غلط خوانده است. ’بپز’ امر است از پختن و ’گر’ حرف شرط است و پروری بمعنی پرواری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پتگر
تصویر پتگر
آنکه آهار به پارچه می زند، آهار زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگر
تصویر پرگر
طوق، طوق زرین و مرصعی که در قدیم پادشاهان بر گردن خود می کرده اند، برای مثال عدو را بهره از تو غلّ و پاوند / ولی را بهره از تو باغ و پرگر (دقیقی - ۱۰۲)
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، بردال، پردال، دوّاره، فرکال
فرهنگ فارسی عمید
(پَ گَ)
طوق. (فرهنگ اسدی نخجوانی). طوق مرصع و زرین بود که بر گردن و یاره کنند. (فرهنگ اسدی نسخۀ چ تهران). طوق زرین باشد و از پرگار مشتق است. (صحاح الفرس). با گاف فارسی طوق مرصعی بوده که ملوک پیشین در گردن میکرده اند و گاه بر گردن اسب می انداخته اند. (برهان). طوق مرصع زرّین. طوق مرصع که ملوک باستان در گردن خود و گاهی در گردن اسب میکردند. (رشیدی) :
عدو را ازتو بهره غل ّ و پاوند
ولی را از تو بهره تاج و پرگر.
دقیقی.
بهر تخت بر خسروی افسری
سزاوار هرافسری پرگری (؟).
اسدی.
، مخفف پرگار. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(بُ گَ)
کسی که میش نر جنگی را بجنگاند. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(پَ گِ)
پتگیر. پرویزن. (جهانگیری). ماشوب
لغت نامه دهخدا
(پَ گَ)
آهارزننده. آهارکننده
لغت نامه دهخدا
قسمی از ماهیهای بحار گرمسیر و دریاهای اروپا که گوشت آن بسیار مطبوع و بال (زغنفه) آن خاردار است
لغت نامه دهخدا
تصویری از پتگر
تصویر پتگر
آهار زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگر
تصویر پاگر
سازنده پ بوجود آورنده پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتگر
تصویر پتگر
((پَ گَ))
آهار زننده، آهار کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگر
تصویر پرگر
((پَ گَ))
طوق، طوقی زرین که پادشاهان بر گردن می کرده اند و گاه بر گردن اسب می انداختند
فرهنگ فارسی معین