طوق. (فرهنگ اسدی نخجوانی). طوق مرصع و زرین بود که بر گردن و یاره کنند. (فرهنگ اسدی نسخۀ چ تهران). طوق زرین باشد و از پرگار مشتق است. (صحاح الفرس). با گاف فارسی طوق مرصعی بوده که ملوک پیشین در گردن میکرده اند و گاه بر گردن اسب می انداخته اند. (برهان). طوق مرصع زرّین. طوق مرصع که ملوک باستان در گردن خود و گاهی در گردن اسب میکردند. (رشیدی) : عدو را ازتو بهره غل ّ و پاوند ولی را از تو بهره تاج و پرگر. دقیقی. بهر تخت بر خسروی افسری سزاوار هرافسری پرگری (؟). اسدی. ، مخفف پرگار. (برهان)