- پزاننده
- آنچه که بپزد منضج
معنی پزاننده - جستجوی لغت در جدول جو
- پزاننده
- پخته کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که پای بر زمین زند
آزار کننده
آنکه می پراند
صعودی
آکتیویتور
اسم پالانیدن، افزون کننده افزاینده. افزاینده، افزون کننده
موذی، موجع، مولم
کسی که شخصی دیگر یا چهارپا را بدواند
کسی که چیزی یا کسی را به چیزی یا کسی دیگر برساند متصل کننده: اتصال دهنده
خلاص کننده، منجی، آزادی، بخشنده
کسی که مزه چیزی را بدیگری چشاند
کسی که حیوان علفخوار را در چراگاه بچرا وا دارد
کسی که چیزی را بزور و فشار در چیز دیگر جا دهد تپاننده
بجست و خیز در آورنده پراننده
کسی یا چیزی یا مایعی را قطره قطره فرو چکاند، آلتی که آب یا مایع دیگر را چکه چکه بچکاند
فشارنده فشار دهنده عصاره گیرنده
درج کننده، نشاننده
کج کننده، خم کننده
حرکت دهنده جنباننده
گیرنده
اسم پراگنیدن پراگندن، پریشان کننده تار و مار کننده ولو کننده. یا پراگننده روشنایی. مفرق نور
متفرق، منتشر، پخش
اسم پراگنیدن پراگندن، پریشان کننده تار و مار کننده ولو کننده. یا پراگننده روشنایی. مفرق نور
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن
پختن، رسانیدن دمل و امثال آن: (و آماس را نرم کند و بپزاند) (ذخیره خوارزمشاهی)
آنچه که بپوساند آنکه بپوسیدن دارد
آنکه کسی یا چارپایی را بپوییدن دارد براه برنده دواننده
آنچه بپژمرد پژمرده. پژمرنده، آنچه بپژمرد
آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد پناه آورنده پناه گیرنده پناهیده زنهاری زینهاری ملتجی، جمع پناهندگان، پناه دهنده، باری تعالی
آنکه بپیچاندخماننده گرداننده به پیچ و تاب دارنده
آنکه یا آنچه بسوزاند محرق