مخفف پریروز. روز پیش از روز گذشته. روز قبل از دی. دو روز پیش. اوّل من امس: بر مراد دل من بود او از دی ّ و پریر بر مراد دل او باشم از امروز فراز. فرخی. گر نبودم به مراد دل او دی ّ و پریر بمراد دل او باشم زامروز فراز. فرخی. پریر قبلۀ احرار زاولستان بود چنانکه کعبه است امروز اهل ایمان را. ناصرخسرو. گر شکر خوردی پریر و دی یکی نان جوین همبر است امروز ناچار این جوین با آن شکر. ناصرخسرو. چون دی و پریر و پار و پیرار گذشت شادی و غم و صحت و تیمار گذشت... خیام (از فرهنگ شعوری). میزد پریر سخت ز تیمار... نفیر بگذشت از پریر خروشی که دوش کرد. سوزنی. پریر وقت سحر چون نسیم باد شمال همی رساند به ارواح بوی عنبر تر. انوری. جنگ میکردند حمالان پریر تو مکش تا من کشم حملش چو شیر. مولوی. او پریر از دار دنیا نقل کرد مرد و زن از واقعه ی او روی زرد. مولوی. مردمان را بچشم وقت نگر از خیال پریر و دی بگذر. وصفی کرمانی. پریر ابلیس با جمعی ز اتباع بلفظی دلگشا میکرد تقریر. رکن الدین بکرانی
مخفف پریروز. روز پیش از روز گذشته. روز قبل از دی. دو روز پیش. اوّل مِن اَمس: بر مراد دل من بود او از دی ّ و پریر بر مراد دل او باشم از امروز فراز. فرخی. گر نبودم به مراد دل او دی ّ و پریر بمراد دل او باشم زامروز فراز. فرخی. پریر قبلۀ احرار زاولستان بود چنانکه کعبه است امروز اهل ایمان را. ناصرخسرو. گر شکر خوردی پریر و دی یکی نان جوین همبر است امروز ناچار این جوین با آن شکر. ناصرخسرو. چون دی و پریر و پار و پیرار گذشت شادی و غم و صحت و تیمار گذشت... خیام (از فرهنگ شعوری). میزد پریر سخت ز تیمار... نفیر بگذشت از پریر خروشی که دوش کرد. سوزنی. پریر وقت سحر چون نسیم باد شمال همی رساند به ارواح بوی عنبر تر. انوری. جنگ میکردند حمالان پریر تو مکش تا من کشم حملش چو شیر. مولوی. او پریر از دار دنیا نقل کرد مرد و زن از واقعه ی ْ او روی زرد. مولوی. مردمان را بچشم وقت نگر از خیال پریر و دی بگذر. وصفی کرمانی. پریر ابلیس با جمعی ز اتباع بلفظی دلگشا میکرد تقریر. رکن الدین بکرانی
پریروی. که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره. پری رخ. خوبرو. زیبارو: ز هر شهری سپهداری و شاهی ز هر مرزی پریروئی و ماهی. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). پریرو تاب مستوری ندارد چو دربندی ز روزن سر برآرد. شیخ محمود شبستری
پریروی. که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره. پری رخ. خوبرو. زیبارو: ز هر شهری سپهداری و شاهی ز هر مرزی پریروئی و ماهی. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). پریرو تاب مستوری ندارد چو دربندی ز روزن سر برآرد. شیخ محمود شبستری
که روی چون پری دارد. پریرخسار. پریچهره. پریروی. خوبروی. بسیارزیبا. فرشته روی: خردمند را گردیه نام بود پریرخ دلارام بهرام بود. فردوسی. پریرخ شده شادمان نوید همی بدنهان را ز دل بد امید. اسدی (گرشاسب نامه). بتی پریرخ و آهن دلی و بی رخ تو چنین پریزده کردار و شیفته ست شمن. سوزنی. ز سرتیزی آن آهنین دل که بود به عیب پری رخ زبان برگشود. سعدی (بوستان)
که روی چون پری دارد. پریرخسار. پریچهره. پریروی. خوبروی. بسیارزیبا. فرشته روی: خردمند را گردیه نام بود پریرخ دلارام بهرام بود. فردوسی. پریرخ شده شادمان نوید همی بدنهان را ز دل بد امید. اسدی (گرشاسب نامه). بتی پریرخ و آهن دلی و بی رخ تو چنین پریزده کردار و شیفته ست شَمن. سوزنی. ز سرتیزی آن آهنین دل که بود به عیب پری رخ زبان برگشود. سعدی (بوستان)
تیهو فرفور. صدای پریدن گنجشک و مانند آن. پوشیده از پر، هر گیاهی که گلش بر اثر تربیت و توجه بیش از حد معمول گلبرگ داشته باشد گلی که جامش از حد طبیعی بیشتر گلبرگ دارد
تیهو فرفور. صدای پریدن گنجشک و مانند آن. پوشیده از پر، هر گیاهی که گلش بر اثر تربیت و توجه بیش از حد معمول گلبرگ داشته باشد گلی که جامش از حد طبیعی بیشتر گلبرگ دارد