- پریا (دخترانه)
- زیبا چون پری، جمع پری، کبوتر بال شکسته ای که به دنبال آشیانه می گردد
معنی پریا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع پری
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام باستانی ایران، آزاده، نجیب، یکی از پادشاهان ماد، مهم ترین نژاد هند و اروپائی، نژاد هندوارپائیآنکه در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می کردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسیم شدندگروهی به هند و ایران آمدند و گروهی به اروپا رفتند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پهلوان محمد خوارزمی ملقب به پوریای ولی و برگرفته از نام قدیمی پوربای (پور=پسر و بای=مرد بزرگ یا رئیس) که به شکل امروزی آن، پوریا تغییر کرده و به معنی پسر مرد بزرگ یا پسر رئیس می باشد
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دریا، نام فرزند علاالدین عماد شاه، توده بسیار بزرگی از آب شور که بخش وسیعی از زمین را در بر گرفته و کوچکتر از اقیانوس است
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نرم و لطیف چون پر، نام بانوی دانشمند ایرانی، دختر گبادشاه که یک نسخه از اوستا را به زبان پهلوی برای دستوران و موبدان هندی رونویسی کرد
آب بسیار که محوطه وسیعی را فرا گیرد و به اقیانوس راه دارد، بحر
فعال
ثابت، استوار، پابرجا، دایم
احتیاط، اعتنا
ثابت، ابدی، باقی، دائم، قائم
سفید پوستان
چراغ چند شاخه، آسمان
روش، عادت، خو، طبیعت
فردا
جویا پرسا پرسنده متفحص خبر گیرنده
آنکه بسیار بچه زاید پرزاینده
محابا، بیم، ترس
آلتی که نجاران با آن چوب را سوراخ می کنند، مته
پریشان، بباد داده فرو فشانده بیفشانده: زلف پریش جعد پریش، در ترکیب معنی (پریشنده) و (پریشان کننده) دهد: خاطر پریش لغو پریش خاک پریش. پریشان در حال پریشانی در حال پریشیدن، ژولیده آشفته بهم برآمده پشولیده بشوریده در هم و بر هم آشفته وژگال آلفته، پراکنده پریشیده پراشیده پریش متفرق متشتت، سر گردان سرگشته دلتنگ مضطرب متوحش بیحواسی بد حال محزون، تهی دست تنگدست بی چیز فقیر بی بضاعت. یا بخت پریشان. بخت بد طالع بد تقدیر ناسازگار. یا حدیث پریشان. داستان و کلام پراکنده و بی اساس. یا خواب پریشان. خواب آشفته و در هم و بر هم. یا سخن پریشان. سخن بیهوده کلام بی ترتیب گفتار نامربوط
مانند پری، پری سان، افسونگر