جدول جو
جدول جو

معنی پرکان - جستجوی لغت در جدول جو

پرکان
(پَ)
جهل باشد که در برابر علم است و آن ساکت بودن از جواب است بسبب عدم معرفت. (برهان). شاهدی برای این صورت دیده نشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترکان
تصویر ترکان
(دخترانه)
عنوانی مخصوص زنان اشراف در دوره مغول، نام مادر سلطان محمد خوارزمشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیکان
تصویر پیکان
(پسرانه)
نوک فلزی و تیزسر تیر یا نیزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پریان
تصویر پریان
(دخترانه)
پری ها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرگان
تصویر پرگان
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرشان
تصویر پرشان
(پسرانه)
رزمجو، رزمجو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرمان
تصویر پرمان
فرمان، امر، دستور، حکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروان
تصویر پروان
دستگاهی که با آن ابریشم را تاب دهند، چرخ ابریشم تابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلکان
تصویر پلکان
راهرو پله پله میان طبقات بالا و پایین عمارت، رازینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترکان
تصویر ترکان
عنوانی برای زنان، بانو، بی بی، خاتون، بیگم، ارجمند، برای مثال کار ترکان است نی ترکان برو / جای ترکان هست خانه، خانه شو (مولوی - ۸۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکان
تصویر پیکان
قطعۀ فلزی نوک تیزی که بر سر تیر یا نیزه نصب کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراکن
تصویر پراکن
پراکندن، پریشان کردن، منتشر کردن، متفرق ساختن، پاشیدن، پراگندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکام
تصویر پرکام
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردان
تصویر پردان
بسیار دانا، عاقل و هوشیار، بسیار دان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارکان
تصویر ارکان
رکن، اصول، مبانی، افراد مهم، بزرگان
ارکان اربعه: مجموع عناصر اربعه شامل آب، باد، خاک و آتش
ارکان حرب: در علوم نظامی ستاد ارتش
ارکان دولت: بزرگان و سران دولت، رجال دولت، وزرا و امرا
ارکان نماز: در فقه تکبیره الاحرام، قیام، رکوع و سجود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
کسی که بسیار کار بکند، فعال، ویژگی تابلو نقاشی یا پارچۀ قلاب دوزی که در آن نقش و نگار و ریزه کاری بسیار باشد، ویژگی آنچه در ساختن و درست شدن آن ظرافت به کار رفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
قریه ای است به نه فرسنگی شمالی بشکان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پروان
تصویر پروان
چرخی که ابریشم را بدان از پیله بر آورند و آن چرخ را بپای گردانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسان
تصویر پرسان
پرسنده، در حال پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکان
تصویر ارکان
جمع رکن، مبانی، پایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکان
تصویر برکان
لاتینی تازی گشته آتشفشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکان
تصویر ترکان
گذاشتن، وا گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمان
تصویر پرمان
فرمان امر: (و خزانه بقلعه شادیاخ نهاده بود بحکم پرمان امیر مسعود) (بیهقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردان
تصویر پردان
بسیار دان
فرهنگ لغت هوشیار
آهن که بر تیر نهند، آهن سر تیر و نیزه، فلزی نوک دار که بر سر تیر نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلکان
تصویر پلکان
جمع پله، راهروپله پله میان طبقات بالا وپائین عمارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریان
تصویر پریان
جمع پری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
شدید العمل، فعال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکاس
تصویر پرکاس
تلاش کردن و در هم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی هندسی برای کشیدن دایره و خطوط پرکار پرکاره پرکال پردال پرگر بردال پرکر فرجار دواره، شاغول، فلک کدار گیتی گردون جهان عالم، قضا و قدر سرنوشت، مکر و حیله تدبیر افسون، دایره حلقه طوق چنبر، اسباب سامان جمعیت، اشیای عالم، آشیانه. یا پرگار دوسر. بر اساس مثلث های متشابه اسبابی بنام پرگار دو سر ساخته اند. با آن میتوان پاره خط های کوچک معین را به قسمتهای مساوی بخش نمود. یا از پرگار افتادن، از سامان افتادن از نظم افتادن، یا پرگار (کسی) کژ بودن، بختذ او بد و باژگونه بودن، یا پرگار چرخ. پرگار فلک. دور فلک، منطقه فلک. یا تنگ شدن پرگار کسی. بدبخت شدن او. یا مثل پرگار. نهایت آراسته و نیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنان
تصویر پرنان
فاسد و خراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
فعال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پلکان
تصویر پلکان
مقطع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیکان
تصویر پیکان
فلش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارکان
تصویر ارکان
پایه ها
فرهنگ واژه فارسی سره