- پروریدن
- تیمار کردن، بار آوردن
معنی پروریدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پروریدن ((پَ وَ دَ))
- پروردن، تغذیه، حمایت کردن
- پروریدن
- پروردن، پروراندن، پرورش دادن، تربیت کردن، فربه ساختن، آماده کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرورده
فروردین
نفرین کردن، لعن کردن
فروردین، ماه اول سال خورشیدی پس از اسفند و پیش از اردیبهشت، ماه اول بهار، روز نوزدهم از هر ماه خورشیدی
در عسل یا شکر و جز آن حفظ کردن و بعمل آوردن دارویی یا میوه ای آماده کردن اطراء تطریه: (همه را کوفته و بیخته باب غوره بپرورند) (ذخیره خوارزمشاهی)، پرورده شدن تربیت یافتن، حمایت کردن، پرستش کردن پرستیدن، نهادن قرار دادن مواضعه کردن، آموختن تع
پروراندن، پرورش دادن، برای مثال مار را هر چند بهتر پروری / چون یکی خشم آورد کیفر بری (رودکی - ۵۱۱) ، یکی بچۀ گرگ می پرورید / چو پرورده شد خواجه بر هم درید (سعدی۱ - ۱۸۹) تربیت کردن، فربه ساختن، کنایه از آماده کردن
انکار
نفرین، دعای بد کردن
آشوردن
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
حذر داشتن
چروک یافتن پرچین و چروک گردیدن
بانگ زدن، فریاد کردن
پنداشتن و اندیشیدن
پریشان کردن، پراکندن
پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره، پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط، سخن درشت و بیجا گفتن: متلک پراندن، لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن، در نهان با مرد آمیختن (زن) تک پراندن تک پرانی
تعبد، عبادت کردن
پرورش دهنده پروراننده پروردگار تربیت کننده مربی معلم مودب، جمع پرورندگان
قابل تربیت قابل پرورش تربیت کردنی پرورش دادنی
پروردن پرورش دادنپرورانیدن تربیت کردن بار آوردن بزرگ کردن تعلیم ترشیح، تغذیه غذا دادن، انشا ایجاد خلق، آراستن ظاهر کلام
پروردن پرورش دادنپرورانیدن تربیت کردن بار آوردن بزرگ کردن تعلیم ترشیح، تغذیه غذا دادن، انشا ایجاد خلق، آراستن ظاهر کلام
حدس زدن
پریدن تطییر پرواز زدن پرواز گرفتن بپرواز رسیدن بپرواز بر شدن
پر زدن پرواز کردن، نهایت اشتیاق را داشتن: دلم برای او پر میکشید
بر هم زدن پاشیدن بشولیدن
پژمردن
بد حال شدن تهیدست شدن، مضطرب گشتن، بیخود گشتن، پریشان کردن