معنی پرودون - جستجوی لغت در جدول جو

پرودون

لغت نامه دهخدا

پرندین

(دخترانه)

نرم و لطیف چون پرند

فرهنگ نامهای ایرانی

پرندوش

(دخترانه)

پس پریشب

فرهنگ نامهای ایرانی

فریدون

(پسرانه)

دارای شکوهی اینچنین، پادشاه پیشداری که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران

فرهنگ نامهای ایرانی

پرویزن

الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، گربال، غربال، آردبیز، غرویزن، پریزن، غربیل، منخل، تنک بیز، پرویز، چاولی، پریز، تنگ بیز، موبیز

اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، گَربال، غَربال، آردبیز، غَرویزَن، پَریزَن، غَربیل، مُنخُل، تُنُک بیز، پَرویز، چاولی، پَریز، تُنُگ بیز، موبیز

فرهنگ فارسی عمید

پلوتون

نهمین سیارۀ منظومۀ شمسی

فرهنگ فارسی عمید

پروتون

ذرۀ بسیار ریز ماده دارای بار الکتریکی مثبت که از اجزای تشکی دهندۀ اتم است

فرهنگ فارسی عمید

پرمودن

فرمودن، دستور دادن، امر کردن، معادلی احترام آمیز برای «گفتن» و «بیان کردن» مثلاً جناب عالی فرمودید فردا تشریف نمی آورید، برای دعوت کسی به انجام کاری گفته می شود مثلاً بفرمایید میوه میل کنید، کردن، نمودن، دادن در ترکیب با فعل دیگر مثلاً امر فرمود، میل فرمود، هنگامی گفته می شود که با احترام کسی را دعوت به کاری کنند مثلاً بفرمایید از دهان می افتد، واژۀ مؤدبانه برای انجام دادن کار یا رفتاری مثلاً ایشان ملاحظه فرمودند

فرهنگ فارسی عمید

فرودین

فروردین، ماه اول سال خورشیدی پس از اسفند و پیش از اردیبهشت، ماه اول بهار، روز نوزدهم از هر ماه خورشیدی

فرهنگ فارسی عمید

پروردین

فروردین، ماه اول سال خورشیدی پس از اسفند و پیش از اردیبهشت، ماه اول بهار، روز نوزدهم از هر ماه خورشیدی

فرهنگ فارسی عمید

پروردن

پروراندن، پرورش دادن، برای مثال مار را هر چند بهتر پروری / چون یکی خشم آورد کیفر بری (رودکی - ۵۱۱)، یکی بچۀ گرگ می پرورید / چو پرورده شد خواجه بر هم درید (سعدی۱ - ۱۸۹)تربیت کردن، فربه ساختن، کنایه از آماده کردن

فرهنگ فارسی عمید

فرودین

زیرین، پایینی، کنایه از زمینی، کنایه از پست تر

فرهنگ فارسی عمید

پرفسون

پرافسون، پرمکر، پرحیله، بسیار زیرک و کاردان

فرهنگ فارسی عمید

پرندین

چیزی که از حریر دوخته یا ساخته شده باشد

فرهنگ فارسی عمید

پرندوش

شب گذشته، پریشب، برای مثال صبحدم بود که می شد به وثاق / چون پرندوش نه بیهش نه بهوش (انوری - ۸۶۴)، گویدت همی گرچه دراز است تو را عمر / بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش (ناصرخسرو - ۴۱۳)

فرهنگ فارسی عمید

پریدوش

پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پردوش، پرند، پرندوار

فرهنگ فارسی عمید

پرندون

(پَرَ)

این صورت را شعوری آورده و معنی پرندوش بدو داده است و ظاهراً تصحیفی است. (شعوری ج 1 ص 242)

لغت نامه دهخدا

پروون

(پْرُ / پِ رُ وَ)

نام قصبه ای در 40 هزارگزی ملون از ایالت سن ا مارن و آن دارای بیمارستان و کلیسائی قدیمی است. (قاموس الاعلام ترکی)

لغت نامه دهخدا

پروردین

فروردین

معنی پرودون - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما