- پرهکاردن
پر کردن، کسی را علیه دیگری برانگیختن، پیشگیری از جفت گیری
معنی پرهکاردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فرا گیرد، آکندن، آگندن، آکنیدن، پر ساختن
بسیار کردن کاری مثلاً کار نیکو کردن از پر کردن است
بسیار کردن کاری مثلاً کار نیکو کردن از پر کردن است
نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا همه ظرف را فرا گیرد انباشتن مملو کردن ممتلی کردن مشحون کردن، بسیار انجام دادن بسیار کردن: کار نیکو کردن از پر کردن است، اشغال کردن مشغول کردن، اشباع در حرکت: (استکان... در اصل استکن بود پر کردند استکان شد) (منتهی الارب) یا پر کردن تفنگ (توپ و مانند آن)، باروت و گلوله یا فشنگ در آن نهادن، یا پر کردن دندان. تراشیدن قسمتهای کرم خورده و فاسد دندان و ممتلی کردن آن با سیمان و پلاتین و مانند آن. یا پر کردن قوه باطری و مانند آن. آنرا در جریان برق قرار دادن تا برق در آن ذخیره شود. یا پر کردن شکم. پر کردن معده. ممتلی کردن معده. یا کسی را پر کردن، با گفتار او را بدشمنی دیگری بر انگیختن نزد او از دیگری بدگویی کردن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
بانگ برآوردن گاو گوسفند
بر سر گذاردن روسری و چادر، سقف زدن ساختمان
سرباز کردن دمل
رها شدن، گسیل شدن، هجوم آوردن، ساختن سقف خانه، تأمین معاش و قوت اهل خانه، سیر کردن
له و مچاله کردن، مخفی شدن
از روی مانعی گذشتن و عبور کردن
فرو ریختن ناگهانی
دیر کردن
انفاق کردن، رد کردن، خارج کردن، بیرون راندن
پرچین کردن، حصار کردن با شاخ و برگ گیاهی
کنایه از: برانگیختن یا فریفتن کسی برای انجام کار ناشایست.، پرکندن مرغ و پرنده
سمج شدن کودک نسبت به مادر، پیله کردن، تنبیه شدید کردن
پرکندن مرغ و پرنده
آغشته کردن، مالیدن
آرایش کردن
پودر کردن، ریز ریز نمودن
شکم بارگی، خوردن به افراط
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
جر و بحث کردن، مشاجره نمودن، بالا آوردن صدا، جر و بحث کردن، پایین آوردن
پهن کردن، گستردن
دمیدن
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
قطع کردن، بریدن رگ و پی حیوان با تبر، زخم زدن به درخت که
تیز کردن لبه و تیغه ی چاقو و هر چیز برنده ی دیگر
برای کسی جا در نظر گرفتن، در دل کسی جا گرفتن
