جدول جو
جدول جو

معنی پرنهیب - جستجوی لغت در جدول جو

پرنهیب
پرترس وبیم، پرهراس، برای مثال بدان شادمانی و آن فرّوزیب / چرا شد دل روشنت پرنهیب (فردوسی - ۷/۸۷)
تصویری از پرنهیب
تصویر پرنهیب
فرهنگ فارسی عمید
پرنهیب
(پُ نِ / نَ)
پرترس. پربیم. پرتشویش. پراضطراب:
از آن خواب کز روزگار دراز
بدید و ز هر کس همی داشت راز
سرش گشت گردان و دل پرنهیب
بدانست کامد بتنگی نشیب.
فردوسی.
چو بنمود رخ آفتاب از نشیب
دل موبد از شاه شد پرنهیب
که شاه جهان برنخیزد ز خواب...
فردوسی.
بدان شادمانی و آن فرّ و زیب
چرا شد دل روشنت پرنهیب.
فردوسی.
بیامد گریزان و دل پرنهیب
همی تاخت اندر فراز و نشیب.
فردوسی.
ز بالا چو برق آمد اندر نشیب
دل از مردن گستهم پرنهیب.
فردوسی.
ازو شد دل پیلتن پرنهیب
بترسید کامد بتنگی نشیب.
فردوسی.
از آن آگهی شد دلش پرنهیب
سوی چاره برگشت و بند و فریب.
فردوسی.
دلش پرنهیب است و پرخون جگر
ز بس درد و تیمار چندین پسر.
فردوسی.
بدان برز و بالا ز بیم نشیب
دلش ز آفریدون شده پرنهیب.
فردوسی.
دلم گشت از آن خواب بد پرنهیب
ز بالا بدیدم نشان نشیب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرنیا
تصویر پرنیا
(دخترانه)
پارچه حریر، فرنیا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرنین
تصویر پرنین
(دخترانه)
مانند پر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
(دخترانه)
نرم و لطیف چون پرند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرندیس
تصویر پرندیس
(دخترانه)
نرم و لطیف چون پرند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرآسیب
تصویر پرآسیب
پرآزار، پردرد و رنج، پرآفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهیز
تصویر پرهیز
پرهیزیدن، حذر، احتراز، اجتناب، خویشتن داری، خودداری از انجام دادن کاری یا خوردن چیزی که ضرر داشته باشد، خودداری از حرام
پرهیز جستن: دوری کردن از کاری یا چیزی، خودداری کردن از خوردن بعضی خوراکی ها، پرهیز کردن
پرهیز شکستن: ترک پرهیز کردن
پرهیز کردن: دوری کردن از کاری یا چیزی، خودداری کردن از خوردن بعضی خوراکی ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنیخ
تصویر پرنیخ
تخته سنگ، سنگ مسطح و هموار، کالار، صخره، برای مثال فکندند بر لاد پرنیخ سنگ / نکردند در کار موبد درنگ (رودکی - ۵۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
چیزی که از حریر دوخته یا ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرشکیب
تصویر پرشکیب
دارای صبر و شکیب بسیار، پرصبر، صبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنسیپ
تصویر پرنسیپ
اصول اخلاقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترهیب
تصویر ترهیب
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنشیب
تصویر پرنشیب
زمینی که سرازیری بسیار دارد، پر از سرازیری
فرهنگ فارسی عمید
(پُ فَ / فِ)
پرعشوه. سخت مکار. سخت حیله گر:
بدو گفت کای ریمن پرفریب
مگر زین فرازی ببینی نشیب.
فردوسی.
بدانگه که گرسیوز پرفریب
گران کرد بر زین دوال رکیب.
فردوسی.
بخسرو چنین گفت کای پرفریب
بپیش فراز تو آمد نشیب.
فردوسی.
چنین است کردار این پرفریب
چه مایه فراز است و چندین نشیب.
فردوسی.
بدان ای جهاندیدۀ پرفریب
بهر کار دیده فراز و نشیب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پردرد و رنج
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ترسناک. وحشت زده:
گهی بر فراز وگهی بر نشیب
گهی شادمان و گهی بانهیب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پُ شَ)
پرصبر. پرآرام. پرتحمل
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
جزیره ای است بزرگ بهند و در آن کوهی است که بر آن آدم علیه السلام هبوط نمود. (منتهی الارب). رجوع به سراندیب و نزهه القلوب ص 2، 11، 168، 196، 203، 231، 256، 262 و تاریخ گزیده ص 23 و 32 شود
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
هرچیز که از حریر سازند. (برهان). هرچه از پرند سازند. آنچه از پرند دوزند. (فرهنگ رشیدی). پرندینه:
ز هر سو بی اندازه در وی بجوش
بتان پرندین بر حله پوش.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر نهیب
تصویر پر نهیب
پر ترس پر بیم پر تشویش پر اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشکیب
تصویر پرشکیب
پر صبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهیز
تصویر پرهیز
احتزاز، اجتناب، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهیب
تصویر ترهیب
ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
آنچه از پرند درست کنند هر چه از حریر سازند پرندینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نهیت
تصویر پر نهیت
پر تشویش، پر اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنسیپ
تصویر پرنسیپ
آغاز، مبدا، اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهیب
تصویر پرهیب
((پَ))
شبح، سایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرنسیب
تصویر پرنسیب
((پِ رَ))
اصل، اساس، اصول اخلاق، اصول آداب و معاشرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
((پَ رَ))
ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
((پَ رَ دِ))
آن چه از پرند درست کنند، هر چه از حریر سازند، پرندینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرهیز
تصویر پرهیز
خودداری، امتناع، دوری، اجتناب
فرهنگ واژه فارسی سره
بردبار، پرتحمل، پرحوصله، شکیبا، صابر، صبور
متضاد: ناشکیب، کم حوصله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرندوش، پریشب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پروانه
فرهنگ گویش مازندرانی