پرترس. پربیم. پرتشویش. پراضطراب: از آن خواب کز روزگار دراز بدید و ز هر کس همی داشت راز سرش گشت گردان و دل پرنهیب بدانست کامد بتنگی نشیب. فردوسی. چو بنمود رخ آفتاب از نشیب دل موبد از شاه شد پرنهیب که شاه جهان برنخیزد ز خواب... فردوسی. بدان شادمانی و آن فرّ و زیب چرا شد دل روشنت پرنهیب. فردوسی. بیامد گریزان و دل پرنهیب همی تاخت اندر فراز و نشیب. فردوسی. ز بالا چو برق آمد اندر نشیب دل از مردن گستهم پرنهیب. فردوسی. ازو شد دل پیلتن پرنهیب بترسید کامد بتنگی نشیب. فردوسی. از آن آگهی شد دلش پرنهیب سوی چاره برگشت و بند و فریب. فردوسی. دلش پرنهیب است و پرخون جگر ز بس درد و تیمار چندین پسر. فردوسی. بدان برز و بالا ز بیم نشیب دلش ز آفریدون شده پرنهیب. فردوسی. دلم گشت از آن خواب بد پرنهیب ز بالا بدیدم نشان نشیب. فردوسی
پرترس. پربیم. پرتشویش. پراضطراب: از آن خواب کز روزگار دراز بدید و ز هر کس همی داشت راز سرش گشت گردان و دل پرنهیب بدانست کامد بتنگی نشیب. فردوسی. چو بنمود رخ آفتاب از نشیب دل موبد از شاه شد پرنهیب که شاه جهان برنخیزد ز خواب... فردوسی. بدان شادمانی و آن فرّ و زیب چرا شد دل روشنت پرنهیب. فردوسی. بیامد گریزان و دل پرنهیب همی تاخت اندر فراز و نشیب. فردوسی. ز بالا چو برق آمد اندر نشیب دل از مردن گستهم پرنهیب. فردوسی. ازو شد دل پیلتن پرنهیب بترسید کامد بتنگی نشیب. فردوسی. از آن آگهی شد دلش پرنهیب سوی چاره برگشت و بند و فریب. فردوسی. دلش پرنهیب است و پرخون جگر ز بس درد و تیمار چندین پسر. فردوسی. بدان برز و بالا ز بیم نشیب دلش ز آفریدون شده پرنهیب. فردوسی. دلم گشت از آن خواب بد پرنهیب ز بالا بدیدم نشان نشیب. فردوسی
پرهیزیدن، حذر، احتراز، اجتناب، خویشتن داری، خودداری از انجام دادن کاری یا خوردن چیزی که ضرر داشته باشد، خودداری از حرام پرهیز جستن: دوری کردن از کاری یا چیزی، خودداری کردن از خوردن بعضی خوراکی ها، پرهیز کردن پرهیز شکستن: ترک پرهیز کردن پرهیز کردن: دوری کردن از کاری یا چیزی، خودداری کردن از خوردن بعضی خوراکی ها
پرهیزیدن، حذر، احتراز، اجتناب، خویشتن داری، خودداری از انجام دادن کاری یا خوردن چیزی که ضرر داشته باشد، خودداری از حرام پرهیز جستن: دوری کردن از کاری یا چیزی، خودداری کردن از خوردن بعضی خوراکی ها، پرهیز کردن پرهیز شکستن: ترک پرهیز کردن پرهیز کردن: دوری کردن از کاری یا چیزی، خودداری کردن از خوردن بعضی خوراکی ها
پرعشوه. سخت مکار. سخت حیله گر: بدو گفت کای ریمن پرفریب مگر زین فرازی ببینی نشیب. فردوسی. بدانگه که گرسیوز پرفریب گران کرد بر زین دوال رکیب. فردوسی. بخسرو چنین گفت کای پرفریب بپیش فراز تو آمد نشیب. فردوسی. چنین است کردار این پرفریب چه مایه فراز است و چندین نشیب. فردوسی. بدان ای جهاندیدۀ پرفریب بهر کار دیده فراز و نشیب. فردوسی
پرعشوه. سخت مکار. سخت حیله گر: بدو گفت کای ریمن پرفریب مگر زین فرازی ببینی نشیب. فردوسی. بدانگه که گرسیوز پرفریب گران کرد بر زین دوال رکیب. فردوسی. بخسرو چنین گفت کای پرفریب بپیش فراز تو آمد نشیب. فردوسی. چنین است کردار این پرفریب چه مایه فراز است و چندین نشیب. فردوسی. بدان ای جهاندیدۀ پرفریب بهر کار دیده فراز و نشیب. فردوسی
جزیره ای است بزرگ بهند و در آن کوهی است که بر آن آدم علیه السلام هبوط نمود. (منتهی الارب). رجوع به سراندیب و نزهه القلوب ص 2، 11، 168، 196، 203، 231، 256، 262 و تاریخ گزیده ص 23 و 32 شود
جزیره ای است بزرگ بهند و در آن کوهی است که بر آن آدم علیه السلام هبوط نمود. (منتهی الارب). رجوع به سراندیب و نزهه القلوب ص 2، 11، 168، 196، 203، 231، 256، 262 و تاریخ گزیده ص 23 و 32 شود
هرچیز که از حریر سازند. (برهان). هرچه از پرند سازند. آنچه از پرند دوزند. (فرهنگ رشیدی). پرندینه: ز هر سو بی اندازه در وی بجوش بتان پرندین بر حله پوش. اسدی
هرچیز که از حریر سازند. (برهان). هرچه از پرند سازند. آنچه از پرند دوزند. (فرهنگ رشیدی). پرندینه: ز هر سو بی اندازه در وی بجوش بتان پرندین بر حله پوش. اسدی