جدول جو
جدول جو

معنی پرندیک - جستجوی لغت در جدول جو

پرندیک
پروانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاردیک
تصویر پاردیک
(پسرانه)
نام پدربزرگ ساسان به نوشته سنگ نوشته کعبه زرتشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرندک
تصویر پرندک
(دخترانه)
پشته، کوه کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرندیس
تصویر پرندیس
(دخترانه)
نرم و لطیف چون پرند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرندخت
تصویر پرندخت
(دخترانه)
دختر لطیف چون پرند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرنددیس
تصویر پرنددیس
(دخترانه)
پرندیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرندوش
تصویر پرندوش
(دخترانه)
پس پریشب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
(دخترانه)
نرم و لطیف چون پرند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
عمل، تجربۀ علمی، آزمایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرندوش
تصویر پرندوش
شب گذشته، پریشب، برای مثال صبحدم بود که می شد به وثاق / چون پرندوش نه بیهش نه بهوش (انوری - ۸۶۴)، گویدت همی گرچه دراز است تو را عمر / بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش (ناصرخسرو - ۴۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرندک
تصویر پرندک
تپه، پشته، تل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنداخ
تصویر پرنداخ
تسمه یا کمربندی که از تیماج درست کنند
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرانداخ، اپرنداخ، سختیان، پرندخ، لکا، گوزگانی، کوزکانی، ساختیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنشیب
تصویر پرنشیب
زمینی که سرازیری بسیار دارد، پر از سرازیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلندین
تصویر پلندین
بلندین، پیرامون در، چهارچوب در خانه، چوب بالای در، سردر خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
چیزی که از حریر دوخته یا ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(پَ رَ دَ)
نام ایستگاه شمارۀ 6 راه آهن جنوب است که پیشتر رحیم آباد گفته میشد بمناسبت نزدیکترین قریۀ به آن پرندک نام نهاده شد. (فرهنگستان). و آن در 82000 گزی طهران و میان رود شور و ناهید واقع است
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ دَ)
پشته و کوه کوچک را گویند که در میان صحرا واقع شده باشد. (برهان). پشته و کوه کوچک بود که در میان دشت باشد. (جهانگیری). پشته و تل میان دشت. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
هرچیز که از حریر سازند. (برهان). هرچه از پرند سازند. آنچه از پرند دوزند. (فرهنگ رشیدی). پرندینه:
ز هر سو بی اندازه در وی بجوش
بتان پرندین بر حله پوش.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرنسیپ
تصویر پرنسیپ
آغاز، مبدا، اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندگی
تصویر پرندگی
حالت و چگونگی پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
شب روز گذشته پریشب پرندوار پرندیش پروندوش پرندوشنی پرندوشینه بارحه الاولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندینه
تصویر پرندینه
آنچه از پرند درست کنند هر چه از حریر سازند پرندینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنداخ
تصویر پرنداخ
تیماج سختیان ساغری سوخته کیمخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
آزمایش، ممارست، تجربه فرانسوی آزمون، کاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
آنچه از پرند درست کنند هر چه از حریر سازند پرندینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندک
تصویر پرندک
پشته و کوه کوچک که در میان دشت باشد، (اسم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلندین
تصویر پلندین
چارچوب در آستانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنسیب
تصویر پرنسیب
((پِ رَ))
اصل، اساس، اصول اخلاق، اصول آداب و معاشرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندوش
تصویر پرندوش
((پَ رَ))
شب گذشته، پریشب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندک
تصویر پرندک
((پَ رَ دَ))
پشته، تل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
((پَ رَ دِ))
آن چه از پرند درست کنند، هر چه از حریر سازند، پرندینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندین
تصویر پرندین
((پَ رَ))
ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
پرندوش، پریشب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ذره کم، اندک، کوچک، نیشگون
فرهنگ گویش مازندرانی
ناخنک، وصله، اندک، نیشگون
فرهنگ گویش مازندرانی