جدول جو
جدول جو

معنی پرمیو - جستجوی لغت در جدول جو

پرمیو
مرض سوزاک
تصویری از پرمیو
تصویر پرمیو
فرهنگ فارسی عمید
پرمیو
(پَ / وْ)
مرضی باشد که آنرا عوام سوزاک خوانند چه بوقت بول کردن مجرای بول بسوزش درآید و بعربی حرقهالبول گویند. (برهان). و یاء این کلمه به ضبط برهان و رشیدی مجهول است. و رشیدی گوید ظاهراً این لفظ هندی باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرمیس
تصویر پرمیس
(دخترانه)
پارمیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرمیوه
تصویر پرمیوه
باغ یا درخت که میوۀ بسیار داشته باشد، پربار، پربر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرمین
تصویر پرمین
آخرین دوره از دوران پالئوزوئیک
فرهنگ فارسی عمید
(پُ وَ / وِ)
پرثمر. پرحاصل.
- پرمیوه شدن، اثمار
لغت نامه دهخدا
(پِ)
پیارمی. نام ناحیۀ قدیم واقع در شمال شرقی روسیۀ اروپا که از سواحل کاما تا سواحل دوینای شمال کشیده شده به فنلاند منتهی شود و آن شامل نواحی کنونی پرم، و ولگد و ارخانگلس بوده است. در کاوش خرابه های واقع در این ناحیه ظروف و اشیاء زرینه و سیمینه از ایرانیان و هندیان یافت شده است و این معنی حاکی از قدمت تمدن آنجاست. اتر نروژی در مائۀ یازدهم میلادی بنواحی دوینای شمال دست یافت و سیصد سال پس از آن جمهوری نوگرد از طرف شرق و غرب اتساع یافت این کشور که اهالی آن در اواخر مائۀ چهارم دین مسیح گرفته بودند، در ف تنه مغول ویران شد
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پرمو. اشعر. آنکه یا آنچه موی بسیار دارد. مقابل کم موی:
دو چشمش کبود و دو رخسار زرد
تنی خشک و پرموی و لب لاجورد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
نام محلی در کنار راه سلطان آباد و ملایر میان قلعه نو و زنگنۀ سفلی در 352600 گزی طهران
لغت نامه دهخدا
(پُ)
که موی بسیار دارد. پرموی. اشعر. و رجوع به پرموی شود
لغت نامه دهخدا
(پُ وَ / وِ)
پرحاصلی. پرثمری
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرمی
تصویر پرمی
پر از باده: جام پرمی، نوعی از انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمیوگی
تصویر پرمیوگی
پر میوه بودن پرباری پرثمری پرحاصلی
فرهنگ لغت هوشیار
سیخ شدن مو از ترس یا سرما، کنده شدن ناخواسته پر از بدن پرنده.، مرتعی در مسیر مالروسی سنگان به کجور، وچراگاه جنگلی در مسیر
فرهنگ گویش مازندرانی