جدول جو
جدول جو

معنی پرملالت - جستجوی لغت در جدول جو

پرملالت
(پُ مَ لَ)
پرملال
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملالت
تصویر ملالت
به ستوه آمدن، دلتنگی، افسردگی، آزردگی، بیزاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرملال
تصویر پرملال
آنچه باعث دل تنگی و رنج و اندوه بسیار شود
فرهنگ فارسی عمید
(پُ مَ)
حالت و چگونگی پرملال
لغت نامه دهخدا
(پُ مَ)
که بسیار بستوه آرد
لغت نامه دهخدا
(پُ مَ عَ)
که مناعت بسیار دارد. و از مناعت در تداول عوام فارسی زبان کبر خواهند. لکن درعربی مناعت از صفات ممدوحه و بمعنی عزّت نفس است
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
حرملیات. رجوع به حرملیات شود
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ)
در بعضی نواحی گیلان فلفل سیاه را گویند که در غذاها مصرف کنند. (فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده)
لغت نامه دهخدا
(کَ ءَ)
ملاله. ملال. رجوع به ملال و ملاله شود، ستوهی. ستهی. سیرآمدگی. تنگدلی. بیزاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی، تعب و ماندگی و آزردگی. (ناظم الاطباء) :
((بس ای ملک)) ز عطای تو خیره چون گویند
که بس نشان ملالت بود ز کبر و دلال.
عنصری.
سخن دراز کشد و خوانندگان را ملالت افزاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 190).
چونکه ملالت همی ز پند فزایدت
هیچ نگردد ملول مغز تو از مل.
ناصرخسرو.
جد بی هزل زیرکان گویند
جان بکاهد ملالت افزاید.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 638).
گفت هیچ ملالتی نیست اما دوست دیوانی را وقتی توان دید که معزول باشد. (گلستان). از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمد. (گلستان).
تا ملالت ره نیابد سوی رأی انورت
زین سپس خواهم گرفتن پیش راه اختصار.
ابن یمین.
آن به که تا ملالت خاطر نباشدت
اطناب را بدل کند اکنون به اقتصار.
ابن یمین.
اکنون اگر آرامش و آسایش خواهی و از مافات ملالت و ندامت حاصل است به خدمت شهزادۀ جهان مبادرت نمای. (تاریخ غازان ص 47). اگر جمع ممکن نبود بسبب کلالت و ملالت از عمل ظاهر بر عمل باطن که مراقبه و محاضره است اکتفا نماید. (مصباح الهدایه چ همایی ص 323). اول آنکه منشاء داعیۀ مطالعه را بازجویند تا سببی واهی و غرضی نفسانی نباشد مانند دفع ملالت طبع... (مصباح الهدایه ایضاً ص 431). و در انقباض وجد به حدی نرساند که موجب ملالت و سآمت نفس... شود. (مصباح الهدایه ایضاً ص 245). و رجوع به ملال شود.
- ملالت بار آوردن، موجب دلتنگی و آزردگی خاطر شدن:
یقین شناس که گر شرح اشتیاق دهم
دراز گرددوآنگه ملالت آرد بار.
جمال الدین اصفهانی (دیوان چ وحید دستگردی ص 187).
و رجوع به ترکیبهای ملال شود.
- ملالت گرفتن کسی را، به ستوه آمدن وی. دلتنگ شدن. ملال گرفتن کسی را:
ملالت گرفت از من ایام را
به کنج ارم برد آرام را.
نظامی (از آنندراج).
و رجوع به ترکیبهای ملال شود.
- ملالت یافتن،به ستوه آمدن. دلتنگ و آزرده خاطر شدن. سیرآمدن:
ازآن عشرت ملالت یافت آن ماه
چو گل در خواب رفت آن سرو ناگاه.
نظامی.
، حزن و اندوه. (ناظم الاطباء) : قیصر روزی در غلای مستی و از سر ملالت و روی کلالت به سلطان می گوید که اگر پادشاهی ببخش اگر قصابی بکش و اگر بازرگانی بفروش. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 27). ندامت و ملالت بر بسیار گفتن بیش از آن است که بر کم گفتن. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 109)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر ملالت
تصویر پر ملالت
تلخناک پر دردسر پر ملال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ملالی
تصویر پر ملالی
حالت و چگونگی پر ملال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ملال
تصویر پر ملال
تلخناک پر دردسر که ملال و گرفتگی بسیار آرد که بسیار بستوه آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملالت
تصویر ملالت
بیزار شدن، بیزاری، افسردگی، اندوه حزن: (قیصر روزی در غلای مستی و از سر ملالت و روی کلالت بسلطان میگوید که اگر پادشاهی ببخش اگر قصابی بکش و اگر بازرگانی بفروش،) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27) بیزاری، تنگدلی، ستوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملالت
تصویر ملالت
((مَ لَ))
افسردگی، دلتنگی، بیزاری، آزردگی
فرهنگ فارسی معین
آزردگی، آزرده دلی، افسردگی، اندوه، بیزاری، تکدر، حزن، دل آزردگی، دلتنگی، دلگیری، رنجش، ضجرت، سودا، کدورت، بیزار شدن، به ستوه آمدن
متضاد: بهجت، نشاط
فرهنگ واژه مترادف متضاد