جدول جو
جدول جو

معنی پرمدعا - جستجوی لغت در جدول جو

پرمدعا
پرادعا، آنکه دعوی بسیار دارد، پرنخوت
تصویری از پرمدعا
تصویر پرمدعا
فرهنگ فارسی عمید
پرمدعا
(پُ مُدْ دَ)
که سخن دراز کشد. که دعویهای باطل بسیار در محاجه آرد. که بسیار کاود در سخن چنانکه مخاطب را مانده کند
لغت نامه دهخدا
پرمدعا
آنکه دعوی بسیار دارد
تصویری از پرمدعا
تصویر پرمدعا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پِ)
پیارمی. نام ناحیۀ قدیم واقع در شمال شرقی روسیۀ اروپا که از سواحل کاما تا سواحل دوینای شمال کشیده شده به فنلاند منتهی شود و آن شامل نواحی کنونی پرم، و ولگد و ارخانگلس بوده است. در کاوش خرابه های واقع در این ناحیه ظروف و اشیاء زرینه و سیمینه از ایرانیان و هندیان یافت شده است و این معنی حاکی از قدمت تمدن آنجاست. اتر نروژی در مائۀ یازدهم میلادی بنواحی دوینای شمال دست یافت و سیصد سال پس از آن جمهوری نوگرد از طرف شرق و غرب اتساع یافت این کشور که اهالی آن در اواخر مائۀ چهارم دین مسیح گرفته بودند، در ف تنه مغول ویران شد
لغت نامه دهخدا
(پُ مُ)
که رفق و مدارات بسیار کند:
مگر کردگار آشکارا کند
دل و مغز ما پرمدارا کند.
فردوسی.
مگر بر من این آشکارا شود
بر آتش دلم پرمدارا شود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پُ مُدْ دَ)
حالت و چگونگی آنکه پرمدعاست
لغت نامه دهخدا
(پُ اِدْ دِ)
سخت خودپسند. سخت متکبر. که دعاوی در بزرگی خود بسیار دارد. پراز خود. پرمدّعا، پرگوی. پرمشاجره
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارمدا
تصویر ارمدا
خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ادعا
تصویر پر ادعا
پر از خود خود خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر مدعا
تصویر پر مدعا
پرفیس پر رو پر ادعا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرادعا
تصویر پرادعا
سخت متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
پرافاده، متکبر، مغرور
متضاد: بی مدعا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
Thumping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
retentissant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از توابع دهستان بندپی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
متکایی که با پر انباشته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
गूंजता हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
دہاڑتا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
গর্জন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
kusikika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
gürleyen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
우르릉거리는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
轟音の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
רועם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
retumbante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
bergemuruh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
ก้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
donderend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
rimbombante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
retumbante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
震耳欲聋的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
гуркочучий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
dröhnend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
грохочущий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرصدا
تصویر پرصدا
grzmiący
دیکشنری فارسی به لهستانی