جدول جو
جدول جو

معنی پرمداخل - جستجوی لغت در جدول جو

پرمداخل
پر فایده، پر سود و نفع
تصویری از پرمداخل
تصویر پرمداخل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پر در آمد، لفت و لیس پر سود پر نفع. یا شغل پر مداخل. شغلی که علاوه بر حقوق اصلی درآمدهای مشروع و نامشروع قابل ملاحظه هم داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
پرداختن، جلا صیقل، پرداز نقشها، توجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنداخ
تصویر پرنداخ
تیماج سختیان ساغری سوخته کیمخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرملال
تصویر پرملال
آنچه باعث دل تنگی و رنج و اندوه بسیار شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنداخ
تصویر پرنداخ
تسمه یا کمربندی که از تیماج درست کنند
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرانداخ، اپرنداخ، سختیان، پرندخ، لکا، گوزگانی، کوزکانی، ساختیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
آراستگی و آرایش، جلا، در بانکداری دادن پول، تادیه، کارسازی
پرداخت دادن: صیقل زدن، جلا دادن، زنگ چیزی را زدودن
پرداخت کردن: صیقل زدن، زنگ چیزی را زدودن، جلا دادن، در بانکداری پول دادن به کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنداخ
تصویر پرنداخ
((پَ رَ))
تیماج، سختیان، تسمه یا کمربند که از تیماج درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
((پَ))
آرایش، جلا، صیقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرداخت
تصویر پرداخت
Disbursement, Payment, Repayment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
расходование , оплата , погашение
دیکشنری فارسی به روسی
виплата , оплата , погашення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
wypłata, płatność, spłata
دیکشنری فارسی به لهستانی
desembolso, pago, reembolso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
décaissement, paiement, reembolso
دیکشنری فارسی به فرانسوی
uitbetaling, betaling
دیکشنری فارسی به هلندی
การจ่ายเงิน , การชำระเงิน , การชำระเงิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
صرفٌ , دفعٌ ,
دیکشنری فارسی به عربی
भुगतान , भुगतान
دیکشنری فارسی به هندی
תשלום , תַּשְׁלוּם
دیکشنری فارسی به عبری
অর্থ প্রদান , অর্থপ্রদান , পেমেন্ট
دیکشنری فارسی به بنگالی
ادائیگی , ادائیگی , پرداخت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پردال
تصویر پردال
پرگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداخل
تصویر مداخل
مدخل ها، درآمدها، جمع واژۀ مدخل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردال
تصویر پردال
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، بردال، دوّاره، فرکال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداخل
تصویر مداخل
جمع مدخل، مقابل مخارج
فرهنگ لغت هوشیار