مستشرقی سوئدی (1807- 1878 م) که کتابهای ذیل را منتشر کرده است: 1- جزء من کتاب المحاضره از سیوطی. 2- الانیس المعرب فی اخبار المغرب از ابن ابی زرع الفاسی. 3- فهرست تاریخ الکامل ابن اثیر. 4- خریده العجائب وفریدهالغرائب از ابن الوردی. (از معجم المطبوعات)
مستشرقی سوئدی (1807- 1878 م) که کتابهای ذیل را منتشر کرده است: 1- جزء من کتاب المحاضره از سیوطی. 2- الانیس المعرب فی اخبار المغرب از ابن ابی زرع الفاسی. 3- فهرست تاریخ الکامل ابن اثیر. 4- خریده العجائب وفریدهالغرائب از ابن الوردی. (از معجم المطبوعات)
از جمله قسمتهای گل است که دومین حلقۀ گل میباشد و مرکب است از قطعاتی به نام گلبرگ. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 117 شود. قلب برگ. (آنندراج). برگ گل. پر گل: بدان لشکر دشمن اندرفتاد (اسفندیار) چنان کاندر افتد به گلبرگ باد. فردوسی. ندانم چه چشم بد آمد بر اوی چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی. فردوسی. چو گلبرگ رخسار و چون مشک موی برنگ طبرخون لب مشکبوی. فردوسی. چنین تابیامد مه فرودین بیاراست گلبرگ روی زمین. فردوسی. یاقوت نباشد عجب از معدن یاقوت گلبرگ نباشد عجب اندر مه آزار. منوچهری. بر امیدروی چون گلبرگ تو می نهم جان را و دل را خارها. سنایی. بیا تا این نفسهای حواس را و درمهای گلبرگ انفاس را نثار کنیم. (کتاب المعارف بهاولد). از نسیم گل بمیرد در زمان چو به گلبرگ اندرون افتد جعل. انوری. ز گلبن ریخته گلبرگ خندان چرا بر من نگرددباغ زندان. نظامی. بزرگ امیدچون گلبرگ بشکفت چهل قصه بچل نکته فروگفت. نظامی. چو بر شبدیز شب گلگون خورشید ستام افکند چون گلبرگ بر بید. نظامی. چون دیدۀ من هر دم گلبرگ رخت بیند از ناوک مژگانش بر خار کنی حالی. عطار. ز شادی چو گلبرگ خندان شگفت پس آنگاه دستش ببوسید و گفت. سعدی (بوستان). چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی. سعدی. همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش. حافظ. ، مجازاً بدن ظریف و لطیف چون گل: من از خط تو نخواهم بخط شد ار بمثل برآید از بر گلبرگ کامکار تو کرم. سوزنی. ، مجازاً بمعنی رخسار و خد باشد: بگفت این و گلبرگ پرژاله کرد ز خونین سرشک آستین لاله کرد. اسدی. تو گلرخی من سالهای پاشیده بر گل مالها چون لاله مشکین خالها گلبرگ رعنا داشته. خاقانی. کجا آن تازه گلبرگ شکربار شکر چیدن ز گلبرگش به خروار. نظامی. گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن. حافظ
از جمله قسمتهای گل است که دومین حلقۀ گل میباشد و مرکب است از قطعاتی به نام گلبرگ. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 117 شود. قلب برگ. (آنندراج). برگ گل. پر گل: بدان لشکر دشمن اندرفتاد (اسفندیار) چنان کاندر افتد به گلبرگ باد. فردوسی. ندانم چه چشم بد آمد بر اوی چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی. فردوسی. چو گلبرگ رخسار و چون مشک موی برنگ طبرخون لب مشکبوی. فردوسی. چنین تابیامد مه فرودین بیاراست گلبرگ روی زمین. فردوسی. یاقوت نباشد عجب از معدن یاقوت گلبرگ نباشد عجب اندر مه آزار. منوچهری. بر امیدروی چون گلبرگ تو می نهم جان را و دل را خارها. سنایی. بیا تا این نفسهای حواس را و درمهای گلبرگ انفاس را نثار کنیم. (کتاب المعارف بهاولد). از نسیم گل بمیرد در زمان چو به گلبرگ اندرون افتد جعل. انوری. ز گلبن ریخته گلبرگ خندان چرا بر من نگرددباغ زندان. نظامی. بزرگ امیدچون گلبرگ بشکفت چهل قصه بچل نکته فروگفت. نظامی. چو بر شبدیز شب گلگون خورشید ستام افکند چون گلبرگ بر بید. نظامی. چون دیدۀ من هر دم گلبرگ رخت بیند از ناوک مژگانش بر خار کنی حالی. عطار. ز شادی چو گلبرگ خندان شگفت پس آنگاه دستش ببوسید و گفت. سعدی (بوستان). چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی. سعدی. همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش. حافظ. ، مجازاً بدن ظریف و لطیف چون گل: من از خط تو نخواهم بخط شد ار بمثل برآید از بر گلبرگ کامکار تو کرم. سوزنی. ، مجازاً بمعنی رخسار و خد باشد: بگفت این و گلبرگ پرژاله کرد ز خونین سرشک آستین لاله کرد. اسدی. تو گلرخی من سالهای پاشیده بر گل مالها چون لاله مشکین خالها گلبرگ رعنا داشته. خاقانی. کجا آن تازه گلبرگ شکربار شکر چیدن ز گلبرگش به خروار. نظامی. گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن. حافظ
عبارت از انشعابات دسته های چوبی و آبکشی ساقه است که به وسیلۀ دمبرگ داخل پهنک می گردد... رگبرگی که مستقیماً از دمبرگ داخل پهنک می گردد رگبرگ اصلی نامیده می شود و رگبرگهای دیگر که از انشعاب رگبرگ اصلی به وجود آمده اند رگبرگ فرعی نام دارند. (گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی ص 253)
عبارت از انشعابات دسته های چوبی و آبکشی ساقه است که به وسیلۀ دمبرگ داخل پهنک می گردد... رگبرگی که مستقیماً از دمبرگ داخل پهنک می گردد رگبرگ اصلی نامیده می شود و رگبرگهای دیگر که از انشعاب رگبرگ اصلی به وجود آمده اند رگبرگ فرعی نام دارند. (گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی ص 253)
امروزه آنرا براتیسلاوا گویند و آن شهری است در چکواسلواکی که سکنۀ آن هنگری باشند و واقع است در کنار دانوب. دارای 100000 تن سکنه و دانشگاه و مطران نشین است و بندری در ساحل دانوب دارد و دارای صنایع ماهوت سازی و پنبه ریسی و زردوزی و بیسکویت (بکسمات) سازی و شکلات سازیست
امروزه آنرا براتیسلاوا گویند و آن شهری است در چکواسلواکی که سکنۀ آن هُنگری باشند و واقع است در کنار دانوب. دارای 100000 تن سکنه و دانشگاه و مطران نشین است و بندری در ساحل دانوب دارد و دارای صنایع ماهوت سازی و پنبه ریسی و زردوزی و بیسکویت (بکسمات) سازی و شکلات سازیست
قصبه ای است در ایالت شلسویگ هولشتاین از کشور پروس، (آلمان) و در 97 هزارگزی جنوب شلسویگ و 15 هزارگزی از شمال غربی هامبورگ. کنار نهر منصب بخلیج البه و موسوم به پیناؤ واقع است. (قاموس الاعلام ترکی)
قصبه ای است در ایالت شلسویگ هولشتاین از کشور پروس، (آلمان) و در 97 هزارگزی جنوب شلسویگ و 15 هزارگزی از شمال غربی هامبورگ. کنار نهر منصب بخلیج البه و موسوم به پیناؤ واقع است. (قاموس الاعلام ترکی)
کاغذی که نام و مشخصات یک مؤسسه یا شخص بر بالای آن چاپ شده است، بخش بالایی و جدا شدنی ورقه های امتحانی که امتحان شونده نام و مشخصات خود را بر آن می نویسد
کاغذی که نام و مشخصات یک مؤسسه یا شخص بر بالای آن چاپ شده است، بخش بالایی و جدا شدنی ورقه های امتحانی که امتحان شونده نام و مشخصات خود را بر آن می نویسد