جدول جو
جدول جو

معنی پرلبرگ - جستجوی لغت در جدول جو

پرلبرگ
(پِ لُ بِ)
بلده ای در آلمان به ایالت پروس بر ساحل رود استه پنیتز از روافد رود الب. دارای 8200 تن سکنه. و آن کرسی ناحیه ای به همین نام است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلبرگ
تصویر گلبرگ
(دخترانه)
چهره، رخسار، هر یک از برگهای یک گل، مثل برگ گل، هر یک از اجزای پوششی گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پربرگ
تصویر پربرگ
گیاهی که برگ بسیار دارد، بسیار برگ، کسی که ساز و سامان و توشۀ بسیار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پربر
تصویر پربر
درختی که میوۀ بسیار دارد، پرمیوه، پربار، پرثمر
پرپهنا، پهن، عریض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلبرگ
تصویر گلبرگ
هر یک از برگ های نازک و رنگین گل، برگ گل، پتال
فرهنگ فارسی عمید
(تُ بِ)
مستشرقی سوئدی (1807- 1878 م) که کتابهای ذیل را منتشر کرده است: 1- جزء من کتاب المحاضره از سیوطی. 2- الانیس المعرب فی اخبار المغرب از ابن ابی زرع الفاسی. 3- فهرست تاریخ الکامل ابن اثیر. 4- خریده العجائب وفریدهالغرائب از ابن الوردی. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ)
از جمله قسمتهای گل است که دومین حلقۀ گل میباشد و مرکب است از قطعاتی به نام گلبرگ. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 117 شود. قلب برگ. (آنندراج). برگ گل. پر گل:
بدان لشکر دشمن اندرفتاد (اسفندیار)
چنان کاندر افتد به گلبرگ باد.
فردوسی.
ندانم چه چشم بد آمد بر اوی
چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی.
فردوسی.
چو گلبرگ رخسار و چون مشک موی
برنگ طبرخون لب مشکبوی.
فردوسی.
چنین تابیامد مه فرودین
بیاراست گلبرگ روی زمین.
فردوسی.
یاقوت نباشد عجب از معدن یاقوت
گلبرگ نباشد عجب اندر مه آزار.
منوچهری.
بر امیدروی چون گلبرگ تو
می نهم جان را و دل را خارها.
سنایی.
بیا تا این نفسهای حواس را و درمهای گلبرگ انفاس را نثار کنیم. (کتاب المعارف بهاولد).
از نسیم گل بمیرد در زمان
چو به گلبرگ اندرون افتد جعل.
انوری.
ز گلبن ریخته گلبرگ خندان
چرا بر من نگرددباغ زندان.
نظامی.
بزرگ امیدچون گلبرگ بشکفت
چهل قصه بچل نکته فروگفت.
نظامی.
چو بر شبدیز شب گلگون خورشید
ستام افکند چون گلبرگ بر بید.
نظامی.
چون دیدۀ من هر دم گلبرگ رخت بیند
از ناوک مژگانش بر خار کنی حالی.
عطار.
ز شادی چو گلبرگ خندان شگفت
پس آنگاه دستش ببوسید و گفت.
سعدی (بوستان).
چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول
چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی.
سعدی.
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش.
حافظ.
، مجازاً بدن ظریف و لطیف چون گل:
من از خط تو نخواهم بخط شد ار بمثل
برآید از بر گلبرگ کامکار تو کرم.
سوزنی.
، مجازاً بمعنی رخسار و خد باشد:
بگفت این و گلبرگ پرژاله کرد
ز خونین سرشک آستین لاله کرد.
اسدی.
تو گلرخی من سالهای پاشیده بر گل مالها
چون لاله مشکین خالها گلبرگ رعنا داشته.
خاقانی.
کجا آن تازه گلبرگ شکربار
شکر چیدن ز گلبرگش به خروار.
نظامی.
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
عبارت از انشعابات دسته های چوبی و آبکشی ساقه است که به وسیلۀ دمبرگ داخل پهنک می گردد... رگبرگی که مستقیماً از دمبرگ داخل پهنک می گردد رگبرگ اصلی نامیده می شود و رگبرگهای دیگر که از انشعاب رگبرگ اصلی به وجود آمده اند رگبرگ فرعی نام دارند. (گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی ص 253)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
در قمار، مقابل ته برگ. آنکه در قمار ورق اول او راست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پُ صَ)
پرشکیب. مقابل کم صبر
لغت نامه دهخدا
(پُ کِ)
پرمنش
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
خیال، پروا. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(گِ بَ)
گیاهها که برگ نزدیک به تدویر دارند، چون: خطمی و پنیرک و جز آن دو
لغت نامه دهخدا
(پُ بَ)
حالت و چگونگی پربرگ، بسیار رختی. بسیار کالائی
لغت نامه دهخدا
(پْرِ / پِ رِ سْ)
امروزه آنرا براتیسلاوا گویند و آن شهری است در چکواسلواکی که سکنۀ آن هنگری باشند و واقع است در کنار دانوب. دارای 100000 تن سکنه و دانشگاه و مطران نشین است و بندری در ساحل دانوب دارد و دارای صنایع ماهوت سازی و پنبه ریسی و زردوزی و بیسکویت (بکسمات) سازی و شکلات سازیست
لغت نامه دهخدا
(پُ بَ)
درخت پربرگ، وریق. وریقه. بسیاربرگ، بسیار رخت و کالا
لغت نامه دهخدا
(پُ صَ)
پرشکیبی. مقابل کم صبری
لغت نامه دهخدا
(پِ شِ رُ)
دهکده ای در رن سفلی، از ناحیت ویسمبورگ دارای 822 تن سکنه و معدن نفت
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
کلمه اسپانیایی، فلس ماهی. ج، اشاکیم: ملی ٔ من اشاکیم.
لغت نامه دهخدا
(خُ بَ)
شنبلید. گلی است زرد خردبرگ و خوشبوی. (لغت نامۀ اسدی) :
من رهی آن نرگسک خردبرگ
برده بکنبوره دل از جای خویش.
شهید بلخی
لغت نامه دهخدا
(پُ بَ)
درخت پربر، پربار. بسیاربار. بسیاربر
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بارون شارل تئودوردو. کشیش صاحب مرتبه و سیاستمدار آلمانی (1744-1817 میلادی) ، بارون ژان فریدریک هوگودو کمپزیتورو آهنگ ساز معروف (1752-1813 میلادی) ، دوک امریک ژزف دو. نوادۀ دالبرگ آهنگ ساز (1773 -1833)
لغت نامه دهخدا
(اُ بِ)
نام بندری است به دانمارک دارای 43000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(پیمْ بِ)
قصبه ای است در ایالت شلسویگ هولشتاین از کشور پروس، (آلمان) و در 97 هزارگزی جنوب شلسویگ و 15 هزارگزی از شمال غربی هامبورگ. کنار نهر منصب بخلیج البه و موسوم به پیناؤ واقع است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلبرگ
تصویر گلبرگ
برگ گل، پرگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگبرگ
تصویر رگبرگ
برآمدگیهای باریک رگ مانند در برگ گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر برگ
تصویر پر برگ
بسیار برگ وریق، بسیار رخت و کالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر برگی
تصویر پر برگی
پر برگ بودن حالت و چگونگی پر برگ، بسیار رختی بسیار کالایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پربر
تصویر پربر
پهن، عریض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلبرگ
تصویر گلبرگ
((~. بَ))
برگ گل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربرگ
تصویر سربرگ
((~. بَ))
کاغذی که نام و مشخصات یک مؤسسه یا شخص بر بالای آن چاپ شده است، بخش بالایی و جدا شدنی ورقه های امتحانی که امتحان شونده نام و مشخصات خود را بر آن می نویسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربرگ
تصویر سربرگ
عنوان
فرهنگ واژه فارسی سره