جدول جو
جدول جو

معنی پرفسوس - جستجوی لغت در جدول جو

پرفسوس
پر حیله، پر مکر و فریب، پر حسرت
تصویری از پرفسوس
تصویر پرفسوس
فرهنگ فارسی عمید
پرفسوس
(پُ فُ)
پرحیله. پرتزویر:
کنون برده گشتی چنین پرفسوس
نه آگه من از کار و تو نوعروس.
اسدی
لغت نامه دهخدا
پرفسوس
پر حیله پرتزویر پرفسون، پر حسرت
تصویری از پرفسوس
تصویر پرفسوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرسون
تصویر پرسون
(دخترانه)
برهون هاله، خرمن ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرسوز
تصویر پرسوز
پر از سوزش، دارای سوزش بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنسس
تصویر پرنسس
شاهزاده خانم، شاه دخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرفسور
تصویر پرفسور
پروفسور، استاد دانشگاه، شخص بسیار دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرفسون
تصویر پرفسون
پرافسون، پرمکر، پرحیله، بسیار زیرک و کاردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروفسور
تصویر پروفسور
استاد دانشگاه، شخص بسیار دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
(پِ رِ)
هاردوئن د بومن د. آرشوک پاریس و مورخ. مؤلف ترجمه احوال هانری چهارم. مولد بومن (وین) در 1605 میلادی (1013 هجری قمری) و وفات در 1671 میلادی (1080 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(دْرو / دِ)
مارکوس لیویوس. تاریخ وفات او ظاهراً 109قبل از میلاد بوده است. وی از رجال روم و از خاندان دروسوس بود که در 122 قبل از میلاد با گراکوس تریبون عوام و عضو گروه طرفدار سنای روم بود و بوسیلۀ تسلیم طرحهای آزادیخواهانۀ افراطی تر از طرحهای گراکوس وی را مورد حمله قرار داد و بدین وسیله و با حیله های دیگر گراکوس را بی اعتبار ساخت و در 112 قبل از میلاد گروه طرفدار سنا او را کنسول کردند. پسرش مارکوس لیویوس دروسوس که در 91 قبل از میلاد بدرود حیات گفت نیز از رهبران طرفداران سنابود سیاستش جلب مردم و ایتالیائی ها به جانب سنا بودتا از این راه سنا اختیار محاکم را بازیابد. باصرف بی دریغ پول و اعطای ’شهروندی’ دسته جمعی به ایتالیائی ها حمایت مردم و ایتالیائی ها را جلب کرد ولی سنا متوحش شد و قانون ’شهروندی’دروسوس را لغو کرد و این امر باعث ’جنگ اجتماعی’ گردید و دروسوس به قتل رسید. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
شهری است سرحدی، بنزدیک مصیصه، سیف الدوله بن حمدان به غزو آنجا شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ)
درشت سطبر از شتران و زنان. (منتهی الارب). زن و یا ناقۀ تنومند و قوی. گویندناقه عرفسیس و امراءه عرفسیس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پُ اَ)
پرفریب. پردستان:
همی گفت و مژگان پر از آب کرد
پرافسون دل و لب پر از باد سرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پِ)
از شهرهای آسیای صغیر. داریوش کبیر آن را هنگام تسخیر مجدد یونیه و کاریه گشوده است. (ایران باستان ج 1 ص 651)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نام دیری و معبدی در زمان خسروپرویز و بعضی گویند نام مقامی است که شیرین از دشت انجوک به آنجا رفت. (برهان قاطع) :
از آنجا تا در دیر پری سوز
پریدندی پریرویان در آن روز.
نظامی (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(پْرُ / پِ رُ)
ماریوس اورلیوس والریوس. امپراطور روم متولد در سیرمیوم در حدود سال 232 میلادی ابتدا والریوس امپراطور بحمایت او پرداخت سپس در فنون نظامی مشهور گشت و امپراطور تاسیت فرماندهی مشرق را به او محول کرد پس از مرگ تاسیت سربازان او را به امپراطوری برداشتند و سنا آنرا تصویب کرد حکومت وی منشاء آثار خیر بود چون در امر نظام سخت گیربود و بعلاوه میخواست بخدمت دسته ای از سربازان خاتمه بخشد، سربازان بشوریدند و او را بکشتند (282 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(پُ فَ / فِ)
پر از تباهی
لغت نامه دهخدا
(پُ گُ)
غاشیه. (از فرهنگ شعوری). این صورت ظاهراً تصحیف برگستوان است
لغت نامه دهخدا
(پُ فُ)
پرحیله. پرمکر. پرفریب. پرفسوس:
بفرمود تا نزد او شد قلون
ز ترکان دلیری گوی پرفسون.
فردوسی.
فرستاد با او بخانه درون
نهانی زن جادوی پرفسون.
اسدی.
همانگه زن جادوی پرفسون
که بد دایه مه را وهم رهنمون.
اسدی.
، سخت داهی و زیرک. سخت کاردان:
بنزد سیاوش فرستم کنون
یکی مرد بادانش و پرفسون.
فردوسی.
ز پیش فریدون برون آمدند
پر از دانش و پرفسون آمدند.
فردوسی.
فریدون پردانش پرفسون
مر این آرزو را نبد رهنمون.
فردوسی.
بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینادل پرفسون.
فردوسی.
در آن پنبه هر چند کردی فزون
برشتی همی دختر پرفسون
چنان بد که یکروز مام و پدر
بگفتند بادختر پرهنر
که چندان بریسی مگر با پری
گرفتستی ای پاک تن خواهری.
فردوسی.
جوان گرچه دانادل و پرفسون
بود نزد پیر آزمایش فزون.
اسدی.
- چارۀ پرفسون، تدبیر آمیخته به فریب و حیله:
ترا ای پسر گاه آمد کنون
که سازی یکی چارۀپرفسون.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرفسون
تصویر پرفسون
پرحیله و مکر و فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهوس
تصویر پرهوس
دارای آرزوی بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنسس
تصویر پرنسس
دختر پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسوز
تصویر پرسوز
پر از سوزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسوس
تصویر افسوس
اندوه، دریغ، حسرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفسور
تصویر پرفسور
دانشمند، استاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر هوس
تصویر پر هوس
آنکه هوس بسیار دارد دارای آرزوی بسیار بوالهوس بلهوس مقابل کم هوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کوس
تصویر پر کوس
که کوس بسیار دارد پرشکن پر نورد بسیار کیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر فسون
تصویر پر فسون
پر حیله پر تزویر، سخت زیرک بسیار کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفیکس
تصویر پرفیکس
پیشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریموس
تصویر پریموس
((پِ))
نوعی چراغ نفتی که با تلمبه هوا را در مخزن نفت آن وارد می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرفسور
تصویر پرفسور
((پُ رُ فِ))
استاد دانشگاه، استاد، مجازاً شخص بسیار دانشمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرنسس
تصویر پرنسس
شاهدخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افسوس
تصویر افسوس
حسرت، حیف، تاسف
فرهنگ واژه فارسی سره
تابناک، فروزنده، فروغمند، متلالی، منور، نورانی
متضاد: کم فروغ
فرهنگ واژه مترادف متضاد