- پرفسوس
- پر حیله پرتزویر پرفسون، پر حسرت
معنی پرفسوس - جستجوی لغت در جدول جو
- پرفسوس
- پر حیله، پر مکر و فریب، پر حسرت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرحیله و مکر و فریب
دانشمند، استاد
پروفسور، استاد دانشگاه، شخص بسیار دانشمند
پرافسون، پرمکر، پرحیله، بسیار زیرک و کاردان
آنکه هوس بسیار دارد دارای آرزوی بسیار بوالهوس بلهوس مقابل کم هوس
که کوس بسیار دارد پرشکن پر نورد بسیار کیس
پر حیله پر تزویر، سخت زیرک بسیار کاردان
پیشوند
استاد دانشگاه، شخص بسیار دانشمند
شاهدخت
حسرت، حیف، تاسف
اندوه، دریغ، حسرت
پر از سوزش
دختر پادشاه
دارای آرزوی بسیار
شاهزاده خانم، شاه دخت
پر از سوزش، دارای سوزش بسیار
آنکه هواوهوس بسیار دارد، بلهوس
پرچین و چروک، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
یونانی تازی گشته سماک سرخ از سنگ ها گونه ای سنگ سماک که برنگ قرمز گراید
ریشخند، تمسخر، دریغ، حسرت، ظلم، ستم
احساس دریغ، حسرت و اندوه، ریشخند، استهزا، سخریه، ظلم، ستم، برای مثال ای صدر نائبی به ولایت فرست زود / معزول کن معینک منحوس دزد را ی زرهای بی شمار به افسوس می برد / آخر شمار او بکن از بهر مزد را (ناظم الاطبا - لغتنامه - افسوس)
مکر و حیله
افسوس خوردن: حسرت خوردن، دریغ خوردن
مکر و حیله
افسوس خوردن: حسرت خوردن، دریغ خوردن
لگد زن ستور
پرنور
پرنور، پرروشنایی، کنایه از دارای قدرت بینایی زیاد
بازی و ظرافت
افسوس، برای مثال دیو بگرفته مر تو را به فسوس / تو خوری بر زیان مال افسوس (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۷)