هاردوئن د بومن د. آرشوک پاریس و مورخ. مؤلف ترجمه احوال هانری چهارم. مولد بومن (وین) در 1605 میلادی (1013 هجری قمری) و وفات در 1671 میلادی (1080 هجری قمری)
هاردوئن دُ بومُن دُ. آرشِوِک پاریس و مورخ. مؤلف ترجمه احوال هانری چهارم. مولد بومُن (وین) در 1605 میلادی (1013 هجری قمری) و وفات در 1671 میلادی (1080 هجری قمری)
مارکوس لیویوس. تاریخ وفات او ظاهراً 109قبل از میلاد بوده است. وی از رجال روم و از خاندان دروسوس بود که در 122 قبل از میلاد با گراکوس تریبون عوام و عضو گروه طرفدار سنای روم بود و بوسیلۀ تسلیم طرحهای آزادیخواهانۀ افراطی تر از طرحهای گراکوس وی را مورد حمله قرار داد و بدین وسیله و با حیله های دیگر گراکوس را بی اعتبار ساخت و در 112 قبل از میلاد گروه طرفدار سنا او را کنسول کردند. پسرش مارکوس لیویوس دروسوس که در 91 قبل از میلاد بدرود حیات گفت نیز از رهبران طرفداران سنابود سیاستش جلب مردم و ایتالیائی ها به جانب سنا بودتا از این راه سنا اختیار محاکم را بازیابد. باصرف بی دریغ پول و اعطای ’شهروندی’ دسته جمعی به ایتالیائی ها حمایت مردم و ایتالیائی ها را جلب کرد ولی سنا متوحش شد و قانون ’شهروندی’دروسوس را لغو کرد و این امر باعث ’جنگ اجتماعی’ گردید و دروسوس به قتل رسید. (دائره المعارف فارسی)
مارکوس لیویوس. تاریخ وفات او ظاهراً 109قبل از میلاد بوده است. وی از رجال روم و از خاندان دروسوس بود که در 122 قبل از میلاد با گراکوس تریبون عوام و عضو گروه طرفدار سنای روم بود و بوسیلۀ تسلیم طرحهای آزادیخواهانۀ افراطی تر از طرحهای گراکوس وی را مورد حمله قرار داد و بدین وسیله و با حیله های دیگر گراکوس را بی اعتبار ساخت و در 112 قبل از میلاد گروه طرفدار سنا او را کنسول کردند. پسرش مارکوس لیویوس دروسوس که در 91 قبل از میلاد بدرود حیات گفت نیز از رهبران طرفداران سنابود سیاستش جلب مردم و ایتالیائی ها به جانب سنا بودتا از این راه سنا اختیار محاکم را بازیابد. باصرف بی دریغ پول و اعطای ’شهروندی’ دسته جمعی به ایتالیائی ها حمایت مردم و ایتالیائی ها را جلب کرد ولی سنا متوحش شد و قانون ’شهروندی’دروسوس را لغو کرد و این امر باعث ’جنگ اجتماعی’ گردید و دروسوس به قتل رسید. (دائره المعارف فارسی)
نام دیری و معبدی در زمان خسروپرویز و بعضی گویند نام مقامی است که شیرین از دشت انجوک به آنجا رفت. (برهان قاطع) : از آنجا تا در دیر پری سوز پریدندی پریرویان در آن روز. نظامی (از فرهنگ جهانگیری)
نام دیری و معبدی در زمان خسروپرویز و بعضی گویند نام مقامی است که شیرین از دشت انجوک به آنجا رفت. (برهان قاطع) : از آنجا تا در دیر پری سوز پریدندی پریرویان در آن روز. نظامی (از فرهنگ جهانگیری)
ماریوس اورلیوس والریوس. امپراطور روم متولد در سیرمیوم در حدود سال 232 میلادی ابتدا والریوس امپراطور بحمایت او پرداخت سپس در فنون نظامی مشهور گشت و امپراطور تاسیت فرماندهی مشرق را به او محول کرد پس از مرگ تاسیت سربازان او را به امپراطوری برداشتند و سنا آنرا تصویب کرد حکومت وی منشاء آثار خیر بود چون در امر نظام سخت گیربود و بعلاوه میخواست بخدمت دسته ای از سربازان خاتمه بخشد، سربازان بشوریدند و او را بکشتند (282 میلادی)
ماریوس اورِلیوس والریوس. امپراطور روم متولد در سیرمیوم در حدود سال 232 میلادی ابتدا والریوس امپراطور بحمایت او پرداخت سپس در فنون نظامی مشهور گشت و امپراطور تاسیت فرماندهی مشرق را به او محول کرد پس از مرگ تاسیت سربازان او را به امپراطوری برداشتند و سنا آنرا تصویب کرد حکومت وی منشاء آثار خیر بود چون در امر نظام سخت گیربود و بعلاوه میخواست بخدمت دسته ای از سربازان خاتمه بخشد، سربازان بشوریدند و او را بکشتند (282 میلادی)
پرحیله. پرمکر. پرفریب. پرفسوس: بفرمود تا نزد او شد قلون ز ترکان دلیری گوی پرفسون. فردوسی. فرستاد با او بخانه درون نهانی زن جادوی پرفسون. اسدی. همانگه زن جادوی پرفسون که بد دایه مه را وهم رهنمون. اسدی. ، سخت داهی و زیرک. سخت کاردان: بنزد سیاوش فرستم کنون یکی مرد بادانش و پرفسون. فردوسی. ز پیش فریدون برون آمدند پر از دانش و پرفسون آمدند. فردوسی. فریدون پردانش پرفسون مر این آرزو را نبد رهنمون. فردوسی. بیاور یکی خنجر آبگون یکی مرد بینادل پرفسون. فردوسی. در آن پنبه هر چند کردی فزون برشتی همی دختر پرفسون چنان بد که یکروز مام و پدر بگفتند بادختر پرهنر که چندان بریسی مگر با پری گرفتستی ای پاک تن خواهری. فردوسی. جوان گرچه دانادل و پرفسون بود نزد پیر آزمایش فزون. اسدی. - چارۀ پرفسون، تدبیر آمیخته به فریب و حیله: ترا ای پسر گاه آمد کنون که سازی یکی چارۀپرفسون. فردوسی
پرحیله. پرمکر. پرفریب. پرفسوس: بفرمود تا نزد او شد قلون ز ترکان دلیری گوی پرفسون. فردوسی. فرستاد با او بخانه درون نهانی زن جادوی پرفسون. اسدی. همانگه زن جادوی پرفسون که بد دایه مه را وهم رهنمون. اسدی. ، سخت داهی و زیرک. سخت کاردان: بنزد سیاوش فرستم کنون یکی مرد بادانش و پرفسون. فردوسی. ز پیش فریدون برون آمدند پر از دانش و پرفسون آمدند. فردوسی. فریدون پردانش پرفسون مر این آرزو را نبد رهنمون. فردوسی. بیاور یکی خنجر آبگون یکی مرد بینادل پرفسون. فردوسی. در آن پنبه هر چند کردی فزون برشتی همی دختر پرفسون چنان بد که یکروز مام و پدر بگفتند بادختر پرهنر که چندان بریسی مگر با پری گرفتستی ای پاک تن خواهری. فردوسی. جوان گرچه دانادل و پرفسون بود نزد پیر آزمایش فزون. اسدی. - چارۀ پرفسون، تدبیر آمیخته به فریب و حیله: ترا ای پسر گاه آمد کنون که سازی یکی چارۀپرفسون. فردوسی