جدول جو
جدول جو

معنی پرعمر - جستجوی لغت در جدول جو

پرعمر
(پُ عُ)
که عمر بسیار کرده است. که زندگانی دراز کند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرثمر
تصویر پرثمر
پرمیوه، پربار، پربر، پرفایده
فرهنگ فارسی عمید
(پُ عُ)
حالت و چگونگی آنکه پرعمر باشد. مقابل کم عمری
لغت نامه دهخدا
(پُ عِ / عَ)
بسیار خوشبوی. که عطر بسیار دارد
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
موضعی بشمال شهرزور
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
از یاران امیر قرایوسف ترکمان و نایب وی. پیرعمر در جنگ این امیر با میرزا ابوبکر کرت شرکت داشته است. و نیز از جانب قرایوسف والی ارزنجان گشته. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 570 و 577)
لغت نامه دهخدا
(پُ ثَ مَ)
درخت سیب، اول، مردی از نسل یهودا. اول تواریخ 2:43 دوم، اسم دو شهر بود که یکی در دشت یهودا بطرف دریای روم واقع بود. صحیفۀ یوشع 15:34 و آن غیر از بیت تفوح می باشد که در نزدیکی حبرون واقع و دیگری متعلق به سبط افرائیم و در مرز و بوم منسی واقع بود صحیفۀ یوشع16:8 و 17:8. و دور نیست که همان عین تفوح باشد ایضاً 17:7. خود شهر به فرائیم و زمین به منسی تعلق داشت ایضاً 17:8. اما تفوح که در صحیفۀ یوشع 12:7 مذکور است نمیدانیم کدامیک میباشد. (قاموس کتاب مقدس،
لغت نامه دهخدا
(پَ مَ)
بمعنی انتظار و امید باشد. (برهان). رجاء. پرموز. پرموزه. پرمور:
ملک در جمله آن مراد بیافت
که همی داشت سالها پرمر.
مسعودسعد.
و رجوع به پرکر شود.
، زنبور عسل. (برهان). نحل. زنبور. انگبین. منج انگبین
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرثمر
تصویر پرثمر
پر نتیجه، پرفایده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر عمر
تصویر پر عمر
سالمند که عمر بسیار کرده باشد که زندگانی دراز کند مقابل کم عمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمر
تصویر پرمر
((پَ مَ))
انتظار، امید، پرمور، برمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرثمر
تصویر پرثمر
پربار
فرهنگ واژه فارسی سره
پربار، پرحاصل، پرمحصول، پربهره، پرسود، پرفایده، سودمند
متضاد: کم بهره، کم ثمر
فرهنگ واژه مترادف متضاد