جدول جو
جدول جو

معنی پرطیه - جستجوی لغت در جدول جو

پرطیه
(پَ طَ یَ)
نام شهر و ولایتی. (شعوری ج 1 ص 249). شاید مراد پارت است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پِ یِ)
شارل. معماری فرانسوی. مولد او پاریس بسال 1764 و وفات سنۀ 1838 میلادی وی همکار فونتن و سازندۀ طاق کاروسل بود
لغت نامه دهخدا
(قَ / قُ طی یَ)
نوعی از شتران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ طی یَ)
یا شرطیه. تأنیث شرطی. فرگروی. (ناظم الاطباء).
- جملۀ شرطیه. (اصطلاح نحو). رجوع به شرط شود.
- شرطیۀ متصله، فرگروی پیوسته. (از ناظم الاطباء).
- شرطیۀ منفصله، فرگروی واگشته. (ناظم الاطباء).
- قضیۀ شرطیه. (اصطلاح منطق). رجوع به قضیه و شرط شود.
- قضیۀ شرطیۀ متصله. رجوع به قضیۀ متصله شود.
- قضیۀ شرطیۀ منفصله. رجوع به قضیه و شرط شود
لغت نامه دهخدا
(پِ یِ)
نام مرکز بلوک مانش در 16 هزارگزی کوتانس، دارای 2202 تن سکنه. و راه آهنی از آن میگذرد
لغت نامه دهخدا
(پِ یِ)
کازیمیر پیر. بانکدار ثروتمند و سیاستمدار فرانسوی. متولد در گرنبل بسال 1777 میلادی وی از پاریس بنمایندگی مجلس انتخاب گردید و در سال 1831 میلادی وزیر کشور شد و شورشهای پاریس و لیون را با شدت فرونشاند و بلژیک را بر ضد هلند حمایت کرد و اطریشی ها را با اعزام دستۀ جنگی به شهر آن کن متوقف ساخت و در سال 1832 میلادی بمرض وبا درگذشت. برادر او کامیل ژزف پریه نیز سیاستمدار بود (1781-1844). و اگوست کازیمیر، پسر وزیر مزبور است
لغت نامه دهخدا
سامه دار زبانزد کرویز (منطق) مونث شرطی، قضیه ایست که حکم در آن معلق بر شرطی باشد مثلا اگر آفتاب بتابد روز است. مقابل قضیه حملیه. یا شرطیه متصله. قضیه ایست که حکم در آن بر اتصال حصول نسبت امری باشد بر فرض وقوع امری دیگر مثلا اگر آفتاب بر آید روز روشن باشد، در مقابل شرطیه منفصله که حکوم حکم منوط بعدم حصول امر است مانند این عدد یا زوج است یا فرد که زوج بودن معلق بر فرد بودن است و بلعکس
فرهنگ لغت هوشیار