جدول جو
جدول جو

معنی پرسیه - جستجوی لغت در جدول جو

پرسیه
(پِ یِ)
شارل. معماری فرانسوی. مولد او پاریس بسال 1764 و وفات سنۀ 1838 میلادی وی همکار فونتن و سازندۀ طاق کاروسل بود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرسیا
تصویر پرسیا
(دخترانه)
پرشیا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرسه
تصویر پرسه
پرسش، عیادت، احوال پرسی از بیمار، مجلس ختم، ماتم پرسی، تسلیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسته
تصویر پرسته
کسی که او را بپرستند و ستایش کنند، پرستیده، پرستش، عبادت، کنیز، خدمتکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسه
تصویر پرسه
ولگردی، دوره گردی، گدایی، دریوزگی
پرسه زدن: راه رفتن بی هدف، گردش کردن در کوچه و بازار، راه رفتن و دریوزگی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
پرسش شده، سؤال شده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ رَ تَ / تِ)
پرستیده. (فرهنگ اسدی). پرستیده را گویند یعنی آنچه او را پرستند و ستایش کنند، بحق همچو خدای تعالی و به باطل همچو بت. (برهان) ، زن خدمتکار. (برهان). پرستنده. و بدین معنی در برهان به کسر اول و دوم آمده است، پرستش:
ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق
چون خویشتنی را چه بری بیش پرسته.
کسائی.
لغت نامه دهخدا
(پِ)
کرسی کانتن مانش از ناحیۀ سن لو دارای 2343 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(پِ یِ)
کازیمیر پیر. بانکدار ثروتمند و سیاستمدار فرانسوی. متولد در گرنبل بسال 1777 میلادی وی از پاریس بنمایندگی مجلس انتخاب گردید و در سال 1831 میلادی وزیر کشور شد و شورشهای پاریس و لیون را با شدت فرونشاند و بلژیک را بر ضد هلند حمایت کرد و اطریشی ها را با اعزام دستۀ جنگی به شهر آن کن متوقف ساخت و در سال 1832 میلادی بمرض وبا درگذشت. برادر او کامیل ژزف پریه نیز سیاستمدار بود (1781-1844). و اگوست کازیمیر، پسر وزیر مزبور است
لغت نامه دهخدا
(پِ یِ)
نام مرکز بلوک مانش در 16 هزارگزی کوتانس، دارای 2202 تن سکنه. و راه آهنی از آن میگذرد
لغت نامه دهخدا
(نَ سی یَ)
منسوب به نرس که دهی است در عراق عرب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- ثیاب نرسیه، که در نرسی بافته شده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ سی یَ)
منسوب به ورس. (از اقرب الموارد) ، (ملحفه...) که با ورس رنگ شده باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). وریسه. مورسه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
شهری است از اعمال قرمونه در اندلس. (از معجم البلدان). شهری به جنوب شرقی اسپانیا. (رحلۀ ابن جبیر). شهری است بر کرانۀ خلیج دریای روم (به اندلس) جائی با نعمت. (حدود العالم). شهری است در جنوب اسپانیا با 257 هزار تن سکنه. مرابطون در سال 1078 میلادی وموحدون به سال 1172 میلادی آن را اشغال کردند و به سال 1266 میلادی به دست اسپانیا افتاد و آن از مراکز صنعتی است. نام ناحیتی به مشرق اندلس و نام شهری بدانجا دارای صد و پنجاه و هشت هزار سکنه و محصول آن پرتقال و لیمو و پیله است. (یادداشت مرحوم دهخدا). منسوب به آن مرسی باشد. (از الانساب سمعانی). مورسی. مورثیا
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
نفح الطیب. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ سی یَ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 57 هزارگزی جنوب باختری اهواز، کنار رود کارون و 13 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو اهواز به آبادان، با 400 تن سکنه. آب آن از رو خانه کارون و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین آن از طایفۀ سوالح و بدوان هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پْرِ / پِ رِ بَ)
نام ناحیه و هم نام دریاچه ای است دریونان (اپیر) در دامنۀ کوه پریستری و مساحت سطح آن 288 هزار گز مربع است
لغت نامه دهخدا
(پَ)
چای پرسیاه، رجوع به پر شود
لغت نامه دهخدا
زنی مسیحیه، از ساکنان روم که پولس او را سلام میفرستد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(پَ طَ یَ)
نام شهر و ولایتی. (شعوری ج 1 ص 249). شاید مراد پارت است
لغت نامه دهخدا
(پِ)
پیر فرانسوا. جراح نظامی فرانسوی. مولد بسال 1754م. در من تانیی (هت - سن) و وفات در سنۀ 1825 م
لغت نامه دهخدا
(پِ دِ)
نامیست که جغرافیّون قدیم یونان به پارس میداده اند. (قاموس الاعلام ج 2 ص 1497)
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / دِ)
مسئول. سؤال شده
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرسه
تصویر پرسه
رفتن گدایان
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه او را پرستند و ستایش کنند بحق همچو خدای تعالی و بباطل همچو بت پرستیده، پرستش عبادت: ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق چون خویشتنی را چه بری پیش پرسته ک) (کسائی)، زن خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیاه
تصویر پرسیاه
آنکه دارای پر سیاه رنگ است سیاه پر مقابل پر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
سئوال شده، مسئول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسته
تصویر پرسته
((پَ رَ تِ))
پرستیده، کسی که او را پرستش کنند، پرستش، عبادت، کنیز، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
((پُ دِ))
سؤال شده، مسئول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسه
تصویر پرسه
((پُ س ِ))
احوالپرسی، عیادت، تسلیت، آمار، شمار، مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده است، مجلس ترحیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسه
تصویر پرسه
((پَ س ِ))
راه رفتن بسیار و بی نتیجه، رفتن گدایان به گدایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسته
تصویر پرسته
معبود
فرهنگ واژه فارسی سره
پرسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
می پرسم، می پرسم
فرهنگ گویش مازندرانی
پرسید
فرهنگ گویش مازندرانی
باغ کوچک حصار شده از پرچین، در اطراف آبادی
فرهنگ گویش مازندرانی