جدول جو
جدول جو

معنی پرسیده - جستجوی لغت در جدول جو

پرسیده
سئوال شده، مسئول
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
پرسیده
((پُ دِ))
سؤال شده، مسئول
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
فرهنگ فارسی معین
پرسیده
پرسش شده، سؤال شده
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناپرسیده
تصویر ناپرسیده
سوال نشده: (اماسخن ناپرسیده مگوی تادررنج نادانسته نیفتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخیده
تصویر پرخیده
(دخترانه)
از لغات اساطیری است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پخسیده
تصویر پخسیده
پژمرده، ترنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
فاسد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
وحشت زده
فرهنگ لغت هوشیار
پرسش کردن سوال کردن استفهام، پژوهش کردن از حال کسی احوالپرسی کردن احوال پرسیدن جویای حال شدن از سلامت حال کسی آگاهی خواستن تفقد کردن تفقد، دستوری طلبیدن اجازه خواستن، عیادت کردن عیادت، باز خواست مواخذه گرفتن بر، جواب سلام دادن، یا از خر پرسیدن که شنبه کی است. یا پرسیدن از چیزی یا کسی. پژوهش کردن آگاهی خواستن جویاشدن استعلام استخبار تحقیق کردن یا مپرس، که مپرس، نظیر: که مگو دیگر نگو. یا نگو نپرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیاه
تصویر پرسیاه
آنکه دارای پر سیاه رنگ است سیاه پر مقابل پر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسنده
تصویر پرسنده
سئوال کننده، مستفهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
پرستش شده عبادت شده معبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
متخلخل و سبک شده بر اثر طول زمان یا علتی دیگر، عفن متعفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسیده
تصویر پاسیده
پاس داشته، نگهبانی شده، لمس شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسنده
تصویر پرسنده
پرسش کننده، سؤال کننده، خبر گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
ازهم دررفته، پوده شده در اثر کهنگی و فرسودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
کسی که او را بپرستند و ستایش کنند، پرستش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسیدن
تصویر پرسیدن
پرسش کردن، سؤال کردن، جویا شدن از حال کسی، خبر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسیده
تصویر پاسیده
((دِ))
نگاهبانی شده، پاس داشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخسیده
تصویر پخسیده
((پَ دِ))
پژمرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسیدن
تصویر پرسیدن
((پُ دَ))
خبر گرفتن، پرسش کردن، احوالپرسی، عیادت، بازخواست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسنده
تصویر پرسنده
((پُ سَ دِ))
پرسش کننده، گدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
((پَ رَ دِ))
پرستش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
Shabbily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
Afraid, Frightened
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ängstlich, verängstigt
دیکشنری فارسی به آلمانی