جدول جو
جدول جو

معنی پرسواحی - جستجوی لغت در جدول جو

پرسواحی
صبح پریروز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پروانی
تصویر پروانی
در کشتی، فنی از کشتی که کشتی گیر گرد حریف بچرخد و ناگهان پای وی را بگیرد و او را از جا بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
بی آبرویی و شرمندگی به جهت کار، بد بدنامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخواری
تصویر پرخواری
شکم پرستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستاری
تصویر پرستاری
شغل و عمل پرستار، مراقبت کردن از شخصی که توانایی انجام کارهای روزمرۀ خود را ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرواری
تصویر پرواری
گاو و گوسفند چاق، برای مثال اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی - ۶۰)، گوسفندی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود
فرهنگ فارسی عمید
شهری است واقع در صد هزارگزی جنوب شرقی سلستره به بلغار به بیست و پنج هزارگزی غربی وارنه بر ساحل رودی بهمین نام و آن قصبه ای است دارای 4700 تن سکنه و در جوار آن خرابه های شهر قدیمی پروواتون دیده میشود، و صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید اسفندیار پادشاه ایران (شاید مراد داریوش است) وفیلیپ حکمران مقدونیه این شهر را محاصره کرده اند
لغت نامه دهخدا
(پُ خوا / خا)
حالت و چگونگی پرخواب
لغت نامه دهخدا
(پُ تَ)
حالت و چگونگی پرتوان
لغت نامه دهخدا
(پُجَ)
حالت آنکه در ریعان شبابست. فهدر، نوجوان پرگوشت و پرجوانی. مقلوب فرهد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پُ خوا / خا)
رجوع به پرخوارگی شود
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
تیمار. خدمت. حضانت. تیمارداری. زواری: زهد در دنیاو پرستاری اولی القربی. (ترجمه تاریخ یمینی) ، بیمارداری. بیماروانی. بیماربانی. تمریض.
- پرستاری کردن، تیمار داشتن
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ)
حالت و چگونگی پردوام. حالت و چگونگی چیزی که بسیار پاید
لغت نامه دهخدا
(خَ سَ)
عمل سوار بودن بر خر. (یادداشت بخط مؤلف) :
علف خواری کنی و خرسواری
پس آنگه نزل عیسی چشم داری.
نظامی (خسرو و شیرین ص 110).
- امثال:
مزد خرچرانی خرسواریست، نظیر: مارگیری مارزدگی دارد.
، ریاکاری. عوام فریبی. تسلط بر عوام یا بر خاصه. تسلط و انتفاع ریاکاران و شارلاتانهای سیاسی از عوام. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فنی است از کشتی و آن عبارتست از گشتن گرد حریف و پایش را ناگهان برداشتن و از جا ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردوامی
تصویر پردوامی
حالت و چگونگی پر دوام پایداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستاری
تصویر پرستاری
تیمار داری، تیمار، خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتوانی
تصویر پرتوانی
حالت و چگونگی پرتوان
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری که در جای مناسب نگاهدارند و علوفه خوب دهند تا فربه شود فربه کرده فربه پروری مسمن اکوله علوفه علیفه: (اسب لاغر میان بکار آید روز میدان نه گاو پرواری) (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسویی
تصویر پرسویی
حالت و چگونگی پرسو مقابل کم سویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرواری
تصویر پرواری
گوسفند یا گاو گوشتی و فربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
بدنامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
افتضاح
فرهنگ واژه فارسی سره
پرخوری، شکمبارگی، شکم بندگی، شکم پرستی
متضاد: کم خواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توجه، تیمار، حضانت، خدمت، مراقبت، نگهداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
Disgrace, Disgracefulness, Outrageousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از انواع بازی های بومی استدر این بازی، بازی کنان به دو دسته
فرهنگ گویش مازندرانی
صبح پریروز
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
позор , возмутительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
Schande, Empörung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
ганьба , обурливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
hańba, oburzające
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
耻辱 , 荒谬性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
desgraça, ultraje
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
disgrazia, oltraggio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی