جدول جو
جدول جو

معنی پرستشگه - جستجوی لغت در جدول جو

پرستشگه
(پَرَ تِ گَهْ)
معبد. پرستشگاه. صومعه. جای عبادت. عبادتگاه. پرستشکده. عبادتخانه:
پرستشگهی بس کنم زین جهان
سپارم ترا آنچه دارم نهان.
فردوسی.
خود اندر پرستشگه آمد چو گرد
بزودی در آهنین سخت کرد.
فردوسی.
پرستشگهش کوه بودی همه
ز شادی شده دور و دور از رمه.
فردوسی.
یکی جای دارم برین تیغ کوه
پرستشگهی نیز دور از گروه.
فردوسی.
پرستشگهی بود تا بود جای
بدو اندرون یاد کرد خدای.
فردوسی.
برآمد درختی از آن جایگاه
ز خون سیاووش فرخنده شاه...
بدی مه بسان بهاران بدی
پرستشگه سوگواران بدی.
فردوسی.
مر آن را میان جهان جای کرد
پرستشگهی زو دلارای کرد.
اسدی.
که هست این پرستشگهی دلپذیر
بتی در وی از رنگ همرنگ قیر.
اسدی
لغت نامه دهخدا
پرستشگه
پرستشگاه
تصویری از پرستشگه
تصویر پرستشگه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرستشگری
تصویر پرستشگری
نیایش، عبادت، خدمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخاشگه
تصویر پرخاشگه
پرخاشگاه، برای مثال به پرخاشگه جان ستان دیدمت / قوی دست و چابک عنان دیدمت (نظامی۵ - ۹۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستشگاه
تصویر پرستشگاه
جای پرستش و عبادت، معبد، عبادتگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستشگر
تصویر پرستشگر
پرستنده، عابد، خادم، خدمتکار، چاکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
پرستش کننده، عبادت کننده
بندگی کننده، بنده، غلام، خدمتکار
دوست دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
کسی که او را بپرستند و ستایش کنند، پرستش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستشکده
تصویر پرستشکده
جای پرستش و عبادت، پرستشگاه، برای مثال پرستشکده گشت زان سان که پشت / ببست اندر او دیو را زردهشت (دقیقی - ۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ رَ تِ گَ)
عابد. پرستنده، خادم. چاکر. پرستنده:
ترا صدهزاران پرستشگرند
که از وی (ابن یامین) در آن کار چابکترند.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَتِ)
معبد. صومعه. عبادت جای. عبادت گاه
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
بنده، عبد، چاکر، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
خدمتکار (مطلقا) خادم، غلام بنده برده عبد، کنیز خادمه امه حاضنه داه مقابل حره، فرمانبردار مطیع، پرستنده عابد عبادت کننده، زن همسر زوجه، زنی که در بیمارستان از بیماران بیماروان مریض دار خادم بیماران، پاسدار حافظ حارس ملازم گوشدار، جمع پرستاران. یا پرستاران خیال. شعرا و صاحبان نظم و نثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستشکده
تصویر پرستشکده
عبادتگاه معبد جای عبادت جای پرستش. جایگاه پرستش پرستشکده پرستشگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستشگری
تصویر پرستشگری
نیایش ستایش عبادت، خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
پرستش شده عبادت شده معبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیزه
تصویر پرستیزه
پرخاشجوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستشگر
تصویر پرستشگر
پرستنده عابد، چاکر خادم خدمتکار پرستنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستشگاه
تصویر پرستشگاه
معبد، صومعه، عبادتگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخاشگه
تصویر پرخاشگه
آوردگاه آوردگه میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسشگاه
تصویر پرسشگاه
جای پرسش محل سوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستشگاه
تصویر پرستشگاه
((پَ رَ تِ))
معبد، جای عبادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستشگر
تصویر پرستشگر
((پَ رَ تِ گَ))
عابد، چاکر، خادم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
((پَ رَ دِ))
پرستش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
((پَ رَ تَ دِ))
نوکر، خدمتکار، زن خدمتکار، عبادت کننده، ستاینده
فرهنگ فارسی معین
پرستشکده، عبادتگاه، معبد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرستنده، عابد، مترهب، متعبد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پرستش گر
تصویر پرستش گر
Worshipful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرستش گر
تصویر پرستش گر
почитаемый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرستش گر
تصویر پرستش گر
verehrend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرستش گر
تصویر پرستش گر
шанобливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرستش گر
تصویر پرستش گر
czcigodny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرستش گر
تصویر پرستش گر
崇拜的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرستش گر
تصویر پرستش گر
venerado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرستش گر
تصویر پرستش گر
venerato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی