جدول جو
جدول جو

معنی پرسبه - جستجوی لغت در جدول جو

پرسبه
(پْرِ / پِ رِ بَ)
نام ناحیه و هم نام دریاچه ای است دریونان (اپیر) در دامنۀ کوه پریستری و مساحت سطح آن 288 هزار گز مربع است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرسه
تصویر پرسه
ولگردی، دوره گردی، گدایی، دریوزگی
پرسه زدن: راه رفتن بی هدف، گردش کردن در کوچه و بازار، راه رفتن و دریوزگی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسته
تصویر پرسته
کسی که او را بپرستند و ستایش کنند، پرستیده، پرستش، عبادت، کنیز، خدمتکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسه
تصویر پرسه
پرسش، عیادت، احوال پرسی از بیمار، مجلس ختم، ماتم پرسی، تسلیت
فرهنگ فارسی عمید
(پَ سَ / سِ)
مخفف پارسه است که گدائی باشد. (برهان). رفتن گدایان:
هوای پرسۀ بازار همتت دارد
سحاب از آن به کف خود همی کشد اذیال.
قاضی نور اصفهانی.
، زن خدمتکار و کنیز. (رشیدی). و ظاهراً این صورت مصحف پرسته است.
- پرسه زدن، گردش درویشان برای سؤال. رفتن مرید پیری به دستوری پیر در بازارها و کویها چون گدایان با خواندن اشعار و دیگر اعمال گدایان برای کشتن خلق کبر و عجب و فیریدگی.
- ، راه رفتن به افراط.
- ، گشتن همه جا را: کوچه های طهران را پرسه زدیم و او را نیافتیم
لغت نامه دهخدا
(پُ سَ / سِ)
پرسیدن و احوال برگرفتن و بعیادت بیمار رفتن باشد. (برهان). پرسش و تفقد. (رشیدی) :
صحت ارخواهی در این دیر کهن
خستگان بینوا را پرسه کن.
ابوالقاسم مفخری.
، مجلس ختم. مجلس ترحیم. عزاخانه. حق ّ. انجمن. عزاپرسی. (غیاث اللغات). ماتم
لغت نامه دهخدا
(پِ یِ)
شارل. معماری فرانسوی. مولد او پاریس بسال 1764 و وفات سنۀ 1838 میلادی وی همکار فونتن و سازندۀ طاق کاروسل بود
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ تَ / تِ)
پرستیده. (فرهنگ اسدی). پرستیده را گویند یعنی آنچه او را پرستند و ستایش کنند، بحق همچو خدای تعالی و به باطل همچو بت. (برهان) ، زن خدمتکار. (برهان). پرستنده. و بدین معنی در برهان به کسر اول و دوم آمده است، پرستش:
ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق
چون خویشتنی را چه بری بیش پرسته.
کسائی.
لغت نامه دهخدا
مرکز بلوک قلقل رود، در ولایت تویسرکان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 392)
لغت نامه دهخدا
(پِ سِ)
پسر ژوپیتر رب النوع بزرگ یونانیان از مادری دانائه نام، نبسۀ پادشاه آرگس. او با راهنمائی می نرو و مرکور ربهالنوع و رب النوع یونانی، کارهای شگفت کردو وقتی که از مملکت کفه یا سفه پادشاه آسور می گذشت دختر او آندرومد را از مرگ رهائی داد و او را با رضای پدر به زنی گرفت. از این نکاح پرسس بوجود آمد. او را یونانیهای قدیم منشاء نژاد پارسیان می دانند ظاهراً این افسانه از آسیا به جزیره اقریطش و از آنجابه یونان رفته باشد و برخی بنابراین تصور، افسانۀ مذکور را از پارسیان قدیم دانند. رجوع به ایران باستان ص 245 و 1297 و رجوع به پرس و پرسس شود. بنابر اساطیر یونانی وی پادشاه تیرنت شد و شهر می سه نس را بنیاد نهاد. از وی مجسمه ای در موزۀ واتیکان هست و نیزرجوع به ایران باستان صص 1353 و 2163 و 2168 شود
آخرین پادشاه مقدونیه (178- 168 قبل از میلاد) پسر فیلفوس پنجم. وی در پیدنا مغلوب پل امیل شد و در اسارت به ایتالیا فرمان یافت (212-166 قبل از میلاد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرسه
تصویر پرسه
رفتن گدایان
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه او را پرستند و ستایش کنند بحق همچو خدای تعالی و بباطل همچو بت پرستیده، پرستش عبادت: ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق چون خویشتنی را چه بری پیش پرسته ک) (کسائی)، زن خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسه
تصویر پرسه
((پُ س ِ))
احوالپرسی، عیادت، تسلیت، آمار، شمار، مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده است، مجلس ترحیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسه
تصویر پرسه
((پَ س ِ))
راه رفتن بسیار و بی نتیجه، رفتن گدایان به گدایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسته
تصویر پرسته
((پَ رَ تِ))
پرستیده، کسی که او را پرستش کنند، پرستش، عبادت، کنیز، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسته
تصویر پرسته
معبود
فرهنگ واژه فارسی سره
می پرسم، می پرسم
فرهنگ گویش مازندرانی
آرمیدن، استراحت کردن، آرامش یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی