جدول جو
جدول جو

معنی پرسانته - جستجوی لغت در جدول جو

پرسانته
(پِ تِ)
رودی است در پروس. و آن پس از طی 140 هزارگز در جوار کولمبرگ به دریای بالتیک ریزد. (قاموس الاعلام ج 2 ص 1496)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پورسانت
تصویر پورسانت
درصدی که شخصی، به دلیل مشارکت در کاری، از سود حاصل از آن دریافت می کند، حق دلالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرداخته
تصویر پرداخته
ساخته و آراسته، جلاداده، پرداخت شده، تهی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
پرستش کننده، عبادت کننده
بندگی کننده، بنده، غلام، خدمتکار
دوست دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریاخته
تصویر پریاخته
پرسلول، ویژگی جانوری که بدنش بیش از یک یاخته داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروانچه
تصویر پروانچه
گواهی نامه، پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، لهی، جواز
فرهنگ فارسی عمید
ادا شده تاء دیه شده، حاضر و آماده، بانجام رسیده تمام شده، آراسته زینت داده، در ساخته مشغول شده اشتغال یافته، خالی تهی مخلی صافی، فارغ شده از جمیع علایق و عوایق فارغ، جلا داده صیقل کرده، ساخته کمال یافته انجام گرفته بپایان رسیده، انگیخته بر انگیخته، ترک داده، دور کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
بنده، عبد، چاکر، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروانچه
تصویر پروانچه
پروانه جواز، فرمان پادشاهان: حکم: (و اگر چنانچه دست تطاول در آستین خویشتن داری نکشد و برسم خارجی و طیارات دیوانی بی پروانچه و مهر آل طمغاء ما متصدی رعایا و عجزه آن طرف گردد) (مکاتبات رشیدی)، (اصط. هندوستان) فرمانی که احتیاج بمهر شاه نداشت، برات حواله، گواهی نامه دبستان و دبیرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریاخته
تصویر پریاخته
پرسلولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
((پَ رَ تَ دِ))
نوکر، خدمتکار، زن خدمتکار، عبادت کننده، ستاینده
فرهنگ فارسی معین
((پُ. تِ))
یک فرد از موجودات گیاهی یا جانوری که بدنش بیش از یک یاخته داشته باشد، جانور و گیاه پرسلولی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرداخته
تصویر پرداخته
((پَ تِ))
ادا شده، مهیا، آماده، به انجام رسیده، تهی، خالی، زدوده، پاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پروانچه
تصویر پروانچه
((پَ چِ))
پروانه، اجازه نامه، فرمان پادشاهان، برات، حواله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برساخته
تصویر برساخته
جعلی، اختراع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
Terrified
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
terrifié
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
ตกใจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
kutisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
겁에 질린
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
恐ろしい思いをした
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
המום
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
डराया हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
ketakutan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
erschrocken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
doodsbang
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
aterrorizado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
terrorizzato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
aterrorizado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
吓坏了的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
przerażony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
наляканий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
напуганный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترسانده
تصویر ترسانده
আতঙ্কিত
دیکشنری فارسی به بنگالی