- پرسان
- پرسنده، در حال پرسیدن
معنی پرسان - جستجوی لغت در جدول جو
- پرسان
- جویا، پرسنده، پرسا
- پرسان
- پرسنده
پرسان پرسان: در حال پرسیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع رسن، از پارسی افسارها رسن ساختن، افسار بر گرفتن
جمع درس، جامه های کهنه ژنده ها
مسئله، موضوع
ترسنده، بیم زده، هراسان
بسیار دان
گیاهی است که بر درختان پیچید عشقه، پرسیاوشان
پرگوی
در حال پرستیدن
چرخی که ابریشم را بدان از پیله بر آورند و آن چرخ را بپای گردانند
فاسد و خراب
فرمان امر: (و خزانه بقلعه شادیاخ نهاده بود بحکم پرمان امیر مسعود) (بیهقی)
جمع پری
پوسنده، در حال پوسیدن
فرانسوی در سد
دارای مرض پیسی مبروص: وبسیار خلق پیش او (عیسی) گرد شدند چیزی لنگان و چیزی پیسان و بعضی لال
پرگو، بسیار گو، سخنور
گیاهی فاقد شکوفه و گل که در حوالی کوفه می روید، عشقه، برسیان، سیان، پرشیان
بسیار دانا، عاقل و هوشیار، بسیار دان
اژدها، در افسانه ها، ماری با بال های بزرگ و چنگال های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می آمد، مار بسیار بزرگ
دستگاهی که با آن ابریشم را تاب دهند، چرخ ابریشم تابی
جمع واژۀ فارس، اسب سوار، سوار بر اسب، دلیر و جنگ جو
فرمان، امر، دستور، حکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل
تثنیه عرس شیر نر و شیر ماده جفت شیر
جمع فارس، از ریشه پارسی سوار کاران اسواران جمع فارس سواران اسب سواران
هندی کشاورز ظرفی مدور و صندوق مانند که از گل یا چوب سازند و نان و حلوا و میوه و مانند آن در آن نهند: (ببند سال قحط سخت درویش و توانگر را هم از گندم تهی کندوک (کندوی) و هم خالی زنان کرسان)، (نزاری) کشاورز فلاح