پرسا پرسیدن، پرسش کردن، سؤال کردن، جویا شدن از حال کسی، خبر گرفتن ادامه... پرسیدن، پرسش کردن، سؤال کردن، جویا شدن از حال کسی، خبر گرفتن تصویر پرسا فرهنگ فارسی عمید
پرسا (پُ) صفت فاعلی دائمی. پرسنده. خبرگیرنده. پرسان. سائل ادامه... صفت فاعلی دائمی. پرسنده. خبرگیرنده. پرسان. سائل لغت نامه دهخدا
پرسا جویا پرسا پرسنده متفحص خبر گیرنده ادامه... جویا پرسا پرسنده متفحص خبر گیرنده تصویر پرسا فرهنگ لغت هوشیار
پرسا پرسان، پرسشگر، پرسنده، جویا، متفحص ادامه... پرسان، پرسشگر، پرسنده، جویا، متفحص فرهنگ واژه مترادف متضاد