جدول جو
جدول جو

معنی پرروشنان - جستجوی لغت در جدول جو

پرروشنان
(پَ شَنْ نا)
مصحف ویرویشنیکان. مؤمنان. رجوع به برروشنان و پرپروشان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرتوشناس
تصویر پرتوشناس
کسی که در تشخیص بیماری ها از طریق پرتونگاری تخصص دارد، رادیولوژیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشنان
تصویر روشنان
ستارگان مثلاً روشنان فلک
فرهنگ فارسی عمید
(بَرْ، رَ وِ)
جمع واژۀ برروشن. صورتهای دیگر کلمه که در برهان قاطع آمده است چنین است: پرپروشان، برسان، برشان، برفروشان، بروسان، بروشان، برورسنان. ورشنان اما تمام صور فوق مصحف است و چنانکه گفتیم صحیح کلمه برروشنان است. (یادداشت مؤلف). از پهلوی ویرویشنیگان به معنی، مؤمنین گرویدگان یا ورویشنی. (یادداشت مؤلف) ، جوان تمام باگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج). برزاغ. برزوغ. و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نا)
رادیولژیست. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ)
اصل این کلمه را که بچندین صورت در لغت نامه هاآورده اند معمولاً برروشنان حدس میزده اند ولی بر مسکوکی که در صدر اسلام (673-692 میلادی) در ضرابخانه های ایران با خط پهلوی زده شده است عنوان خلیفه را امیر ویرویشنیکان یعنی امیرالمؤمنین سکه کرده اند:
شفیعباش بر شه مرا بدین زلت
چو مصطفی بر دادار پرپروشان را.
دقیقی.
و رجوع به بروشنان بمعنی مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ)
ستارگان. (غیاث اللغات). جمع واژۀ روشن. ستارگان. (اشتنگاس). کنایه از ستاره ها باشد. (انجمن آرا) :
روشنان در عهدش از شروان مدائن کرده اند
زیر پایش افسر نوشیروان افشانده اند.
خاقانی.
روشنان زآن حکم کاول کرده اند
دست آفت زو معطل کرده اند.
خاقانی.
تا فلک گفتا ز نعل مرکبانش من بهم
روشنان خاک سیاهش دردهان افشانده اند.
خاقانی.
باد از پی کباب جگرهای روشنان
کیوان زگال آتش خور کز تو بازماند.
خاقانی.
کعبه شمع و روشنان پروانه و گیتی لگن
بر لگن پروانه را بین مست جولان آمده.
خاقانی.
سیب را گر ز قطع نیم کند
ناخنۀ روشنان دو نیم کند.
نظامی (هفت پیکر ص 8).
روشنان عالم بالا پیشانی بر خاک... خواهند نهاد. (سندبادنامه ص 11).
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را بحقیقت شب ظلمانی نیست.
سعدی.
و رجوع به روشنان فلک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از برروشنان
تصویر برروشنان
مومنان، گروندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتوشناس
تصویر پرتوشناس
کسی که با دستگاه پرتو شناسی کار کند رادیولوژیست رادیولگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشنان
تصویر روشنان
جمع روشن، ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
رادیولوژیست، رادیولوگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد