جدول جو
جدول جو

معنی پردگی - جستجوی لغت در جدول جو

پردگی
پرده نشین، پوشیده، درپرده
کنایه از زن، دختر
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، روزبان، آغاجی، حاجب، سادن، پردگین، ایشیک آقاسی
تصویری از پردگی
تصویر پردگی
فرهنگ فارسی عمید
پردگی
(پَ دَ / دِ)
هر چیز پوشیده. مستور. محتجب. مخدّر. مخدّره. مستّره. مستوره. مقنّع. نقابدار:
سراپرده کشیده ابر دی ماه
چو روی ویس گشته پردگی ماه.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
آنکه رخش پردگی خاص بود
آینۀ صورت اخلاص بود.
نظامی.
، (زن، دختر...) مستوره. مستّره.مخدّره. محتجبه. مقصوره. موقونه. باحجاب. پرده نشین. خرگهی. مقنّعه. نقابدار. پوشیده (زنان و دختران و اهل حرم). محبوب پرده نشین. (غیاث اللغات) : تخدﱡر، پردگی شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). تستیر، تخدیر، پردگی گردانیدن. (زوزنی). اهل حرم. ج، پردگیان:
بباید چو آید بر شهریار
چنین پردگی را چنان پرده دار.
نظامی.
پردگی زهره در آن پرده جست
زخمه شکسته به ادای درست.
نظامی.
، حاجب. پرده دار. (برهان) (غیاث اللغات)، عفیف. پاکدامن،
{{حاصل مصدر}} (در حشره ها) حالت تکون حشره از آن وقت که در تخم نشأت میکند تا آنگاه که حشرۀ کامل شود و از پوست برآید.
- پردگی رز، کنایه از شراب انگوری باشد. (برهان). دختر رز:
هر هفت کرده پردگی رز بخرگه آر
تاهفت پردۀ خرد ما برافکند.
خاقانی.
- پردگی کردن، تستیر. (تاج المصادر بیهقی) : قنی الجاریه، پردگی و خانه نشین کردن دختر، (منتهی الارب).
- ، پرده پوشی کردن: بتاریکی بر خلقان و احوال ایشان پردگی کند (شب) و پوشیدگی آرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
- پردگی هفت رنگ، کنایه از جهان و عالم و دنیاست. (برهان)
لغت نامه دهخدا
پردگی
مخدره، زن پوشیده
تصویری از پردگی
تصویر پردگی
فرهنگ لغت هوشیار
پردگی
((پَ دِ))
راز، هر چیز پوشیده، مستور، زن و دختر باحجاب، حاجب
تصویری از پردگی
تصویر پردگی
فرهنگ فارسی معین
پردگی
پرده نشین، زن، مستوره، پرده دار، حاجب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خردگی
تصویر خردگی
خردی، کوچکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
غلامی، بندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردگین
تصویر پردگین
پردگی، پرده نشین، پوشیده، درپرده
کنایه از زن، دختر
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، حاجب، روزبان، آغاجی، سادن، ایشیک آقاسی
فرهنگ فارسی عمید
(پَ دَ / دِ)
پردگی. مستوره. مخدّره: جاریه مکنّه، دختر پردگین کرده شده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ پُ دَ / دِ)
پایمالی و کوفتگی زیر پای. (ناظم الاطباء) ، حالت سفارشی بودن، سپارش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرندگی
تصویر پرندگی
حالت و چگونگی پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردگی
تصویر کردگی
فاعلیت، کنندگی، عاملیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژردگی
تصویر پژردگی
پژرده شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریدگی
تصویر پریدگی
پرش طیران. یا پریدگی رنگ. رنگ پریدن رنگد باختگی. پرشدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردگی
تصویر مردگی
مرده بودن مقابل زندگی: رحمت ایزدی بر او باد در مردگی و زندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردلی
تصویر پردلی
شجاعت، جرات، پرجگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
اسارت، غلامی وبندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردگین
تصویر پردگین
پردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردگی
تصویر خردگی
کوچکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
((بَ دِ))
بندگی، غلامی، اسارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
اسارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
Enslavement, Servitude
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
esclavage, servitude
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
esclavitud, servidumbre
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
perbudakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
การเป็นทาส
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
slavernij
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
рабство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
schiavitù, servitù
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
escravidão, servidão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
奴役
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
niewolnictwo, niewola
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
Versklavung, Knechtschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
рабство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
दासता , दासत्व
دیکشنری فارسی به هندی