معنی پردازشگر - جستجوی لغت در جدول جو
پردازشگر
المعالج
ادامه...
الْمُعَالِجَ
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به عربی
پردازشگر
Processor
ادامه...
Processor
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پردازشگر
processeur
ادامه...
processeur
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پردازشگر
procesador
ادامه...
procesador
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پردازشگر
处理器
ادامه...
处理器
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به چینی
پردازشگر
Prozessor
ادامه...
Prozessor
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به آلمانی
پردازشگر
процесор
ادامه...
процесор
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پردازشگر
procesor
ادامه...
procesor
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به لهستانی
پردازشگر
processador
ادامه...
processador
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پردازشگر
processore
ادامه...
processore
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پردازشگر
پراسیسر
ادامه...
پراسیسر
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به اردو
پردازشگر
প্রসেসর
ادامه...
প্রসেসর
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به بنگالی
پردازشگر
kichakataji
ادامه...
kichakataji
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پردازشگر
процессор
ادامه...
процессор
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به روسی
پردازشگر
프로세서
ادامه...
프로세서
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به کره ای
پردازشگر
プロセッサー
ادامه...
プロセッサー
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پردازشگر
מַעֲבָּד
ادامه...
מַעֲבָּד
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به عبری
پردازشگر
प्रोसेसर
ادامه...
प्रोसेसर
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به هندی
پردازشگر
prosesor
ادامه...
prosesor
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پردازشگر
หน่วยประมวลผล
ادامه...
หน่วยประมวลผล
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به تایلندی
پردازشگر
processor
ادامه...
processor
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به هلندی
پردازشگر
işlemci
ادامه...
işlemci
تصویر پردازشگر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر گدازشگر
گدازشگر
کسی که چیزی را ذوب کند، ریخته گر
ادامه...
کسی که چیزی را ذوب کند، ریخته گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویر پردازگر
پردازگر
زداینده، جلادهنده، صیقل گر
ادامه...
زداینده، جلادهنده، صیقل گر
فرهنگ فارسی عمید
گدازشگر
آنکه ذوب کند، ریخته گر: تقدیر پی کاهش اجزای وجودش اکسیر فنا داد گدازشگر غم را. (عرفی)
ادامه...
آنکه ذوب کند، ریخته گر: تقدیر پی کاهش اجزای وجودش اکسیر فنا داد گدازشگر غم را. (عرفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پرخاشگر
پرخاشگر
Snappish, Snippy, Truculent
ادامه...
Snappish, Snippy, Truculent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر پرخاشگر
پرخاشگر
پَرخاشگَر
irritable, belliqueux
ادامه...
irritable, belliqueux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویر پرخاشگر
پرخاشگر
پَرخاشگَر
irritable, belicoso
ادامه...
irritable, belicoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر پرخاشگر
پرخاشگر
پَرخاشگَر
irritato, bellicoso
ادامه...
irritato, bellicoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر پرخاشگر
پرخاشگر
پَرخاشگَر
irritado, belicoso
ادامه...
irritado, belicoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر پرخاشگر
پرخاشگر
پَرخاشگَر
易怒的 , 好斗的
ادامه...
易怒的 , 好斗的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر پرخاشگر
پرخاشگر
پَرخاشگَر
drażliwy, agresywny
ادامه...
drażliwy, agresywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر پرخاشگر
پرخاشگر
پَرخاشگَر
роздратований , агресивний
ادامه...
роздратований , агресивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر پرخاشگر
پرخاشگر
پَرخاشگَر
reizbar, streitsüchtig
ادامه...
reizbar, streitsüchtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر پرخاشگر
پرخاشگر
پَرخاشگَر
раздражительный , агрессивный
ادامه...
раздражительный , агрессивный
دیکشنری فارسی به روسی