جدول جو
جدول جو

معنی پرحرارت - جستجوی لغت در جدول جو

پرحرارت
آنچه گرمی بسیار دارد، کنایه از شخص پرکار و پرجنب و جوش، با شوروشوق
تصویری از پرحرارت
تصویر پرحرارت
فرهنگ فارسی عمید
پرحرارت
(پُ حَ رَ)
پرتاب. پرگرما
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حرارت
تصویر حرارت
گرما، گرمی
فرهنگ فارسی عمید
(پُ طَ وَ)
بسیار تازه و بارونق
لغت نامه دهخدا
(پِ بِ)
در بعض لهجه های مازندرانی، عم ّ. عمو
لغت نامه دهخدا
(پُ شَ / شِ)
پرابیز و شرر و جرقه:
گردد هر آنکسی که چو من عشق پیشه کرد
هم پرسرشک دیده و هم پرشرار دل.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(پُ اِ دَ)
باخلوص و حسن نیتی بسیار:
بر کوشیار آمد از راه دور
دلی پرارادت سری پرغرور.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(پُ جُ ءَ)
پردل. پرجگر. دلیر. دل آور. دل دار. نیو
لغت نامه دهخدا
(پُ حَ رَ)
حالت و چگونگی پرحرارت
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرطراوت
تصویر پرطراوت
تازه و با رونق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرارادت
تصویر پرارادت
آنکه ارادت بسیار دارد با خلوص و حسن نیت بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باحرارت
تصویر باحرارت
جوشان کوشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرجرات
تصویر پرجرات
دلاور و دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر حرارتی
تصویر پر حرارتی
حالت و چگونگی پر حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
جوشا که گرمی بسیار دهد: چراغ پر حرارت، که پرکار و فعال است: آدم پر حرارتی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرارت
تصویر حرارت
گرمی، گرم شدن، تبش، مقابل برودت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرارت
تصویر حرارت
((حَ رَ))
گرما، گرمی، تندی، تیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرارت
تصویر حرارت
سوز، گرما
فرهنگ واژه فارسی سره
تند، حاد، فعالانه
متضاد: منفعلانه، پرجنب وجوش، جدی، فعال، کوشا
متضاد: سرد، سست، پرشور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تاب، تف، تفت، دما، گرما، گرمی، نایره
متضاد: برودت، سردی، تندی، تیزی، حدت، شدت، شور، هیجان
فرهنگ واژه مترادف متضاد