- پرتیک
اشیا بسیار سبک که در اثر جا به جایی هوا و یا شروع باد به سمت
معنی پرتیک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پولتیک، سیاست، شیوۀ عمل و برنامه ریزی برای ادارۀ یک نهاد، سازمان یا اداره، به کار بردن تدبیر و مکر برای پیش بردن کاری و رسیده به نتیجه ای، کلک
(رُ)
لغت نامه دهخدا
یکی از اهالی (فوسه آ) که شهر ماسی لیا (مارسی) را در حدود ششصد قبل از میلاد بنا نهاد. (ترجمه تمدن قدیم)
قصبۀ کوچکی است در معمورهالعزیز در سنجاق درسم. (قاموس الاعلام)
مهارت، سیاست فرانسوی چین باد بزنی فرانسوی وینارتاری (اداره امور کشور) پلیتیک سیاست، حقه بازی نیرنگ: (در مجمع حروف مرا پنج (پ) نبود: پلتیک و پول و پر رویی و پز و پارتی)
سرپایی شاشیدن، پرتاب کردن
حرکات پلک چشم با هدف اشاره یا مبادله ی پیام عاشقانه، چشمک.، سه شب پیش، کم اندک کوچک بسیار کم، ذره، تکه
سیخ شدن مو از ترس یا سرما، کنده شدن ناخواسته پر از بدن پرنده.، مرتعی در مسیر مالروسی سنگان به کجور، وچراگاه جنگلی در مسیر
پاشیدن ناگهانی آب
ابزاری که جهت ایجاد نقش بر روی نان از آن استفاده شوداین وسیله
پرتاب کردن
پاشیدن آب به اطراف هنگام جوشیدن
بی سر و پا، بالایی
بسیار کم و اندک، کوچک، خمسه مستسرقه، پنج روز آخر سال که در گاه شمار سنتی به تعداد