- پر
مقابل تهی، سرشار، لبریز، آکنده، انباشته، لبالب، خیلی، بسیار مثلاً پر بیراه نیست،
دارنده، پسوند متصل به واژه به معنای دارای مقدار زیاد مثلاً پرآب، پرآژنگ، پرتاب، پرچین، پرخم، پررنگ، پرکار، پرگل، پرآشوب، پرجوش، پرخور، پرگو
پر شدن: بسیار شدن، فراوان شدن، برای مثال پشّه چو پر شد بزند پیل را / با همه مردیّ و صلابت که اوست (سعدی - ۱۲۴) ، لبریز شدن، لبالب شدن، سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل (سعدی - ۶۱)
پر کردن: انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فراگیرد، بسیار کردن کاری مثلاً کار نیکو کردن از پر کردن است
پر گفتن: زیاد حرف زدن، بسیار سخن گفتن
پر و پیمان: فراوان و بسیار از چیزی، پر پیمان
پر پیمان: فراوان و بسیار از چیزی، پر و پیمان
دارنده، پسوند متصل به واژه به معنای دارای مقدار زیاد مثلاً پرآب، پرآژنگ، پرتاب، پرچین، پرخم، پررنگ، پرکار، پرگل، پرآشوب، پرجوش، پرخور، پرگو
پر شدن: بسیار شدن، فراوان شدن،
پر کردن: انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فراگیرد، بسیار کردن کاری مثلاً کار نیکو کردن از پر کردن است
پر گفتن: زیاد حرف زدن، بسیار سخن گفتن
پر و پیمان: فراوان و بسیار از چیزی، پر پیمان
پر پیمان: فراوان و بسیار از چیزی، پر و پیمان
